خانما بچه ها شماهم مهربونن؟
پسرمن فوق العاده مهربون و خوش قلبه همه به اسم مهربون میشناسنش
عاشق حیوونا و بچه هاس نمیدونم چطوربگم دیدین بعضی از بچه ها مثل بزرگا رفتار میکنن ارشا اینجوری نیس
خیلی اجتماعی و دلسوزه چندروز پیش مغازه همسرم بودیم ی بچه اومد و ارشا خواست باهاش بازی کنه اون بچه اجازه نداد چندبار دستش رو گرفت و بچه دستش رو پس زد یا دیشب تو پارک دست ی دختربچه رو گرفته بود ک باهم بازی کنن ولی دختره فرار کرد رفت پشت پدرش
هرجا بچه میبینه باهاشون حرف میزنه خوراکیاش رو تقسیم میکنه
همین الان نارنگیم نصف کردم نارنگیش افتاد از دستش
سهم خودم رو دادم برگشت گفت مامان تو چقد مهربونی و سهم خودش رو نصف کرد ک من بخورم ظهرهم بخاطر غذا کلی ازم تشکر کرد و گفت تو خیلی مادرخوبی هستی🥹
دیشبم خرید کردیم بیشتراز ده بار گفت ممنونم بخاطر فلان چیز
حس میکنم اینجوری ضربه میبینه خودم بشدت خوش قلبم و تاخالا چیزبدی ازم ندیده ک یاد بگیره و‌متاسفانه ضربه ها خوردم
بنظرتون خوبه این رفتار یا نه؟

۱۴ پاسخ

عزیزم الهی ان شاالله بهترینها براش رقم بخوره نه خیلی خوبه خداروشکرررر که همچین بچه ای خدا داده بهت 😍😍😍

نه اصلا مهربون نیست 😅

دقیقا رفتاراش مثل دختر منه و من همش ناراحت میشم که بچه ها باهاش اینجوری رفتار میکنن. چون فکر میکنه همه مهربونن

دختر منم همینه و منم دوس ندارم

حلما هم اینطوره اتفاقا دیشب به باباش میگفتم اصلا دوست ندارم اینطور باشه چون آسیب میبینه تمام چیزایی که درمورد پسرت گفتی رو داره خیلیم عاقله نسبت به سنش ومن خیلی نگران این موضوعم مدتهاست ذهنم رو درگیر کرده

نه دختر من همون طرف مقابل پسرته ک دستشو رد میکنه😄😄😄کلیم منو حرص میده البته همیشه اینجوری نیستا اگه با یکی همون اول حال نکنه دیگه تا اخر همونه

پسر من‌معمولا باید بیان طرفش تا بره باهاشون بازی کنه خودش شروع کننده نیست در نگاه اول....

خوب این مهربونی و از مادرش یاد گرفته دیگه خدا حفظش کنه😍😍دختر من وقتی پارک میره همه ی بچه ها رو دور خودش جمع میکنه با همه بازی میکنه😍

من از رفتارا سامیار خیلی کفریم بچه همسایمون. جلوش خوراکی میخوره بش نمیده ولی اگ پیشمونم نباشه سامیار برااون هرچی بخوره میبره ایقد ک از اسکوترو دوچرخه و سه چرخه سامیار استفاده میکنه سامیار استفاده نمیکنه هرچی میگمش هرکی خوراکی داد بت توام بش بده یااسباب بازیشو داد توام بده ولی گوش نمیده

قشنگ احساس کردم داری اخلاقای پسر منو میگی
و منم واقعا نگرانم در اینده ضربه بخوره

بازتاب رفتار خودته شیما جون
دخترای منم تقریبا اینجورین

دختر منم بشدت مهربون و دلم رحم
منکه خوشم نمیاد اینجوری باشه چون احساس میکنم ضربه میخوره😔
دوس دارم سر زبون دار باشه انتظار نداشته همه باهاش مهربون باشن چون نمیشه همه اینجوری باشن باهاش
ولی هرکاری میکنم باز همونه
کسی ناراحت باشه یجاییش درد بگیره بفکرشه باهاش همدردی میکنه یا خیلی چیزای دیگه ک کاش اینجوری نبود

پسر منم مثل پسر شماست. منم ناراحت میشم ک میره طرف کسی و پسش بزنن بقول شما بعضی بچه ها از همین بچگی یه حرکاتی انجام میدن مثل آدما بزرگا ولی بچه های ما ساده و مهربونن..
دقیقا مثل پسرشما همیشه ازم تعریف میکنه و میگه تو مامان مهریونی بوسم میکنه بم میگه قلبمی و اندازه دایناسورای بزرگ دوست دارم😂😂

مامان آرشا دختر منم مث پسر شماست تمامی چیزای ک گفتی دختر منم این رفتارارو داره😍حس منم مث حس توئه

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑
مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی ۴ سالگی
مامانا یه چیزی ذهنم و مشغول کرده ...من پسرم قبلا ک کوچکتر بود اینطوری نبود الان مدتیه ترسو شده...یادمه چند وقت پیش در حیاطمون چند دقیقه باز مونده بود یه سگ اومده بود تو حیاط پسرم دید و ترسید از اون موقع مدام تاکید داره ک در حیاط و ببند ...حتی تا تو حیاطمون نمی ره بازی کنه تنها همش باید باهاش باشم ...با بچه ها ی فامیل یا بچه هایی ک باهاشون یه کم رفت و امد داریم زیاد مشکلی نداره اما مثلا میریم پارک اگه چند نفر رو سرسره باشن دیگه نمیره میگه مامان زیادن .همش میاد کنارم میشینه امشب پارک بودیم با چند تا بچه کمی همصحبت شد یکی دوتاشونو هم میشناخت اما نمی رفت کنارشون یا باهاشون بازی کنه اونا میدوییدن تا سمت این میومدن می ترسید و خودش و جمع میکرد همش ...این بار اول نیست ک اینطوره....منم نمیدونم واکنشم درست بود یا نه 😔 گفتم مامان اگه نری با بچه ها بازی کنی میریم خونه یا من میرم ...یکمی میرفت کنارشون ولی با فاصله از اونها میدویید
خلاصه اینجور موارد اذیتم میکنه از وقتی هم کوچک بود من مدام پارک و بیرون بردمش با هر شرایطی این نیست ک بگم نرفته عادت نداره....در مواجه با بزرگتر ها اینطور نیست ...مثلا میره بهشون دست میده سلام میکنه غریبه هم ک باشن ...یا مثلا اگه یه بچه باشه غریبه هم ک باشه باهاش ارتباط برقرار میکنه اما وقتی چن تا ان انگار ازشون میترسه.....نمیدونم طبیعیه؟ باید چ واکنشی در برابر این رفتارا داشته باشم ک درست باشه ؟؟
مامان نرگس مامان نرگس ۴ سالگی
سلام..مامانا شب با دخترم و همسرم رفته بودیم پیاده روی.. تو پیاده رو داشتیم رد میشدیم شنیدم از دور صدای پارس سگ میاد..ولی خب تو منطقه ما فوق العاده زیادن..دیگه دیدم یه پسر بچه یه سگ ‌کوچیک با قلاده گرفته دارن باهم میدون..حالت بازی انگار..ولی نمیدونم سگ به خاطر بازی بود یا هرچی یهو از بغل ما که رد شد یهو خیز برداشت سمت دختر و تا کتف دخترم پرید به دخترم..ماهم عکس العملی نشون ندادیم چند ثانیه.. بعد دیدم پسر بچه اصلا انگار نه انگار اصلا قلاده اش رو نکشید عقب یهو همسرم با پاش پرت کرد سگ رو اونور..بعد بازم پسره جمعش نکرد دوباره پرید رو دست و کتف دخترم..بازم همسرم اون کار رو کرد.. بعد پسر بچه شروع کرد فحش دادن به همسر من که برای چی میزنی ..بزار اگر گاز گرفت بعد بزن..وایسا تا داییم بیاد و اینا..به نظرتون کار همسرم اشتباه بود..جالبه خیلی حق به جانب بود..سمت ما اکثرا با سگ میان بیرون ..بدبختی دخترم که تا الان هرچی سگ تو خیابون میدید نمیترسید امشب از بغل هرسگی رد شد خودش رو جمع کرد
مامان آرشا و تودلی مامان آرشا و تودلی ۴ سالگی
خانوماامروز ی روز خیلی بدی داشتم ک نمیدونم چطور بخاطر بچه تو شکمم اروم بشم
دیشب خواب خیلی بدی دیدم معمولا خواب بد ک میبینم صدقه میدم خلاصه خوابم این بود که تو ی خونه متروکه تاریک من جیغ میکشیدم روبروم مادرشوهرو جاریم بودن ک داشتن اذیتم میکردن جلوشونم مار بزرگ بود ک داشتن میخوردنش ازخواب ک پریدم نزدیک صبح بود حس بدی داشتم و طول کشید تاخوابم برد صبح شوهرم رفت حموم و چون ارشا نمیرفت گفتم به بهونه باباش ببرم زود حمومش بدم که بعدش بریم بیرون شوهرم گفت خودم حمومش میدم یکم بعدش صدا جیغ اومد وحشتناک طوریکه من با دو خودمو رسوندم شوهرم داشت حوله تن بچه میکرد ک دستش خورده بود به اب داغ و ریخته بود رو آرشا زود بغلش کردم تمام صورت و دستاش قرمز بود ولی ساکت نمیشد رفتم ارد اوردم حوله رو بزور از تنش دراوردم دیدم بازوش سوخته و تمام پوستش ریخته خیلی حالم بدشد تاحالا واسش اتفاق بدی نیفتاده نه سوخته نه اسیب دیده نه زخم شده فقط جیغ میکشیدم خودمو انداختم کف زمین حس میکردم میخوام ازحال برم زود بردیمش بیمارستان گریه هاش شیما گفتنش ترسش از اب و سرم یادم نمیره استرس بدی کشیدم کلی باهاش گریه کردم وقتی برگشتیم خواستم برم حموم گفت مامان حواست باشه اب داغ نباشه بسوزی😔