تجربه من از سزارین 😍
پارت اول
ساعت ۱۱ بستری شدم و ۴ دکترم اومد
اونجا دیگه کم کم استرس اومد سراغم اومدن بهم سوند وصل کردن که واقعا درد نداشت خودتونو شل بگیرید و اصلا نترسید یک کوچولو سوزش داره حدودا ده دیقه بعدش عادی میشه
اتاق عمل اصلا ترسناک نبود
ازم پرسیدن که میخام بی حس بشم یا بیهوش که خودم خاستم بی حس بشم
اومدن شروع کردن که چون من تا آمپولو تو کمرم میکرد خودمو سفت میکردم و میترسیدم دقیقا سه بار این کارو کردن خیلی درد داشت واقعا
تا میتونید خودتونو شل بگیرید و نفس عمیق بکشید

۳ پاسخ

کدوم بیمارستان بودی عزیزم؟

وای خدااا زایمان کردیییی عزیزمممم من الان دیدم به سلامتی گلی😍😍😍❤❤❤خدا حفظش کنه از نینی هم برامون عکس بزار😍

من به سوند حساسیت داشتم کل لبه های واژنم باد کرد عین بادکنک با پاهای باز راه میرفتم بعد ۱۰ روز خوب شد

مقالات مرتبط

ختنه کردن نوزاد پسر، انواع روش ختنه نوزاد با عکس
ختنه کردن نوزاد پسر، انواع روش ختنه نوزاد با عکس
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حس شنوایی در کودکان شیرخوار
حس شنوایی در کودکان شیرخوار
حس لامسه در کودکان شیرخوار
حس لامسه در کودکان شیرخوار

سوال های مرتبط

مامان Nafas مامان Nafas ۹ ماهگی
من اومدم خونه مرخص شدم
تجربه سزارین
پارت
صبح رفتم بیمارستان ،بلوک زنان پرونده تشکیل دادم و منو فرستادم تو
لباس دادن بهم بعدش هم آنژوکت وصل کردن موقع رفتن هم سوند
سوند هم خیلی درد نداشت فقط باید شل کنی ،
اینقد ترسیده بودما بعد با تخت منو بردن اتاق عمل
خیلی میترسیدم دکترم اومد دیگه گفتم‌میترسم و اینا گفت ترس نداره ،بعد دکتر بیهوشی اومد ،آمپول بی حسی بهم زد که اصلا درد نداشت واقعا مثل آمپول معمولی بود
بعد سریع خوابوندنم ،منم هی پامو تکون میدادم میگفتم من بی حس نشدم هنوز ،اونام میگفتن ماهم هنوز شروع نکردیم ،۱
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان امیر مامان امیر ۲ ماهگی
پارت ۳

بعد شوهرم برام از ی بیمارستان دیگه دارو آورد بهم تزریق کردن بعد نیم ساعت کهیرا رفتن ساعت ۱۲ شد که اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداشت فقط حس ادار گرفتم بعد وصل کردن منو نشوندن رو ولیچر منو بردن اتاق عمل بعد چند دقیقه دکترم اومد منو نشوند رو ی صندلی بعد ی اقایی اومد پداتین زد بعد الکل بعدشم آمپول بی حسی که اصلا حسش نکردم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان Radvin💙 مامان Radvin💙 ۱ ماهگی
سلام مامانا تجربه سزارین پارت ۱ جمعه ساعت ۷و نیم رفتیم بیمارستان نامه بستری رو دادم و اخرین سونوی حاملگی به دستبند با اسم خودم دادن بستن دستم بعد با آسانسور رفتیم بخش بستری لباس اوردن با کلاه پوشیدم گفتن هر چی طلا داری در بیار بعد درار کشیدم رو تخت اومدن سرم وصل کردن فشارمو گرفتن و رسید به سوند که خیلی ترس داشتم اول کلا به واژن بتادین زد بعد گفت شل بگیر باید شل بگیرید و نفس عمیق بکشید من موقع وصل سوند هیچی نفهمیدم فقط بعدش هی حس میکنی ادرار داری که اونم بعد ده دقیقه کاملا عادی میشه
بقیه پارت ۲
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان مهدیار مامان مهدیار ۲ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۴
یک پرستار اومد النگوهامو چسب زد
خودم هفته قبلش سعی کردم دربیارمشون اما نتونستم چون دستم یکم ورم داشت چون تو گهواره دیدم بعضیا گفتن النگوهاشونو تو بیمارستان قیچی کردن
اما این بیمارستان چیزی نگفتن
پرستار گفت اشکال نداره برات چسب میزنم
بعدش بهم سوند وصل کردن خیلی میترسیدم
چون باز تو گهواره دیده بودم بعضیا گفته بودن درد داره
اما واقعا اصلا درد نداشت فقط خودتونو شل بگیرین
خلاصه بردنم برای عمل
بیرون اتاق عمل مامان و همسرمو باز دیدم
نزدیک ساعت ۱۰ دقیقه به یک شب بود که رفتم داخل
وقتی رسیدم همه چیز آماده بود دکترمم اومده بود
نشستم رو تخت که دکتر بیهوشی اومد برای تزریق آمپول به کمر
جلوم یک خانم پرستار بود که ازش خواستم دستشو بگیرم تا یک وقت موقع زدن آمپول تکون نخورم
چون شنیدم اگه موقع زدن این آمپول تکون بخوریم ممکنه کمر دردش بعدا طولانی بشه
خلاصه زدن آمپول رو اصلا حس نکردم
دراز کشیدم کم کم پاهام مور مور شد و داشت بی حس میشد
از یک طرف فوبیای اینو داشتم که قبل از بیهوش شدن شروع کنند عملو
چون این اتفاق هم تو اطرافیانم افتاده بود هم تو مامانای گهواره دیده بودم
که اونجا گفتم صبر کنید بی حس بشم کاملا بعد شروع کنید
که اونا هم گفتن تا بی حس نشی ما شروع نمی‌کنیم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۵ ماهگی
شب۴/۳ اومدیم بیمارستان تشکیل پرونده دادم ازم خون و ضربان قلب خودم و نینی رو گرفتن و گفتن صبح ساعت ۶اینجا باید باشی . دیگه صبح ساعت ۵بیدار شدم اماده شدم ۶بیمارستان بود ۸ربع کم دکترم اومد منو بردن واسه عمل از همون در ورود یه خانمی اومد باهامون حرف زد خیلی خوش برخورد و‌خوش رو اصن کادر اتاق عمل واقعا عالی بود گفتن خندیدن و من اصن استرس نگرفتم تا اینجا ک خوب بود میخواستن بی حسم کنن نمیتونسم خم بشم رو شکمم یه کوچولو اذیت شدم ولی بازم این قابل تحمل بود موقع گزاشتن سوند شل کردم و اصن درد نگرفت یکم سوزش ک عادی بود بعدشم بی حس شدم اصن هیچی حس نکردم دکترم اومد سریع پرده کشیدم بهم دستگاه وصل کردن از زمان اومدن دکترم تا در اومدن بچه کلن ۵دقیقه شد
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان سدنا مامان سدنا ۴ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان
برسه اتاق عمل لرز وحشتناکی گرفتم از ترس تو راهرو که داشتن میبردنم بشون میگفتم پشیمون شدم برمگردونین بعد گفتن میری طبیعی گفتم نه تخم میزام😂🤣دیگه کلا هذیون گفتنم شروع شد رسیدم اتاق عمل خیلی سرد بود منم لرز وحشتناک که داشتم از ترس اونجا اومدن سوند بزنن میگفتم میشه نزنین🥲😂اومدن بی حسی میگفتم میشه بیهوش کنین🥲😅کلا همش ساز خودمو میزدم ولی خدایی نه سوند درد داشت نه امپول بی حسی دیگه دکترمم اومد دید لرز دارم گفت کولرو خاموش کنین عمل شد حالا این وسط من هی میگفتن دستام تروخدا ببندین و هی هذیون میگفتم کمک بیهوشی بالاسرم بود باهام حرف میزد استرسم و کم میکرد قبل عمل بهم گفت بچه میخای باز میگفتم دیگه نه وقتی بچم بدنیا اومد میگفتن بازم میخام🤣🤣اصلا هیچی هیچی حس نکردم از عمل واقعا واقعا واقعا راحت و خوب بود همش میگم خیلی خوب بود کادر اتاق عمل استرسی که شدم همشون به روش خودشون کمکم کردن من واقعا راضی بودم از عملم و پرسنل بیمارستان همه چی
بعد دیگه بردنم ریکاوری دوساعت اونجا بودم خودم
مامان نی‌ نی مامان نی‌ نی ۹ ماهگی
سلام خانما
من ۳ روزه سزارین شدم
خداروشکر خیلی خوب بود و اون چیزی که فکرمیکردم نبود...
کلا ۲۰دقیقه اتاق عمل بودم ...اولش برام سوند گذاشتن که دردناک ترین قسمت بود برای من چون خودم رو سفت کردم...ولی بعدش دیگه درد نداشت...آمپول بی حسی هم برام زدن که اصلا درد نداشت،بعد دراز کشیدم و پاهام کم کم داغ شدن واز زیر سینه تا انگشت پا بی حس شدن و من قبلش خیلی از بی حس شدن پاهام میترسیدم که اصلا ترسناک نبود...موقع شروع عمل بهم گفتن پاهات رو بیار بالا و وقتی نتونستم عمل رو شروع کردن،حدود ۱۰دقیقه بعدش پسرم اوردن که بوسش کنم‌و‌بهترین حس دنیا بود😍موقع خارج کردن بچه کمی شکمم رو فشار دادن که من بعدش تپش‌قلب گرفتم،و بعدش هم بخیه زدن و حدود یکی دوساعت ریکاوری بودم...بعدش هم با پسرم رفتیم بخش و من اونموقع میتونستم انگشت پامو تکون بدم
اینم از توضیحات ناقص من
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو روزهای ابتدایی تولد
برام سوند وصل کردن
واقعا درد نداشت ولی یه حس خیلی بدیییییی داشت یعنی تا اتاق عمل که رفتم باهاش ارتباط برقرار نکردم هی فکر میکردم الان ادرارم میریزه ولی میگفت شل کن که بیاد نترس
بعدم که رفتم اتاق عمل یه فضای خیلی خوبی بود اصلا شبیه اتاق عمل نبود
دکتر بیهوشی یه سری سوال پرسید بعدم گفت خم شو جلو شونه هاتو بنداز نفس عمیق بکش
و انگار یه سر سوزن زدن به کمر من و واقعا درد نداشت خیلی خوب بود
بعد پاهام شروع کرد مور مور کردن و داغ شدن یه حس باحالی بود انگار فقط یه سر بودم بدون حس کردن بدنم
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان سیدعلی مامان سیدعلی ۵ ماهگی
پارت ۳
اومدن سوند وصل کردن که به شدت درد داشت و سوزشش‌ اصلا خوب نمیشد. ساعت ده و نیم منو بردن اتاق عمل. دکتر بیهوشی گفت بشینم و تا جایی که میتونم به جلو خم بشم و شونه ها و عضله هامو شل کنم. بعدم دو تا نقطه از ستون فقراتمو محکم ماساژ داد و آمپول زد. آمپول دردی نداشت. کم کم پاهام بی حس شد و درد سوند هم کامل از بین رفت. دیگه من چیزی نمیدیدم چون پرده جلوم بود تقریبا ۱۰ دقیقه بعدش صدای گریه پسرمو شنیدم که یه نفس راحت کشیدم. پسرمو فقط نشونم دادن و بردن یه گوشه اتاق عمل که تمیزش کنن. قربونش بشم کپی خودم بود🥲من فکر کردم کاراشو بکنن میذارنش بغلم اما نیاوردنش دیگه. دکتر مشغول بخیه زدن بود و من یه وقتایی سنگینی و تنگی نفس احساس میکردم که میگفتن‌ طبیعیه…
مامان آسیه💜 مامان آسیه💜 ۷ ماهگی
تجربه زایمان
سزارین پارت چهارم
سوند درد زیادی نداشت بیشتر استرس ترس ادم ضعیف میکنه خودمو شل گرفتم وصلش کردن رفتیم اتاق عمل خیلی اتاق عمل سرد بود و من از سوند متنفر بودم اذیت میکرد خیلی رفتم روی تخت با کلی ترس دو بار تلاش کردن برا بی حسی و من استرس ترس زیاد داشتم بار اول نگرفت بار دوم پاهام بی حس شد نه خوب خوب شکمم که باز کردن من ازیت شدم و اخرشم بی هوشم کردن وقتی بیدار شدم منو میبردن بخش و کلی درد اومده بود سراغم از ساعت 11تا 2شب درد داشتم که با مخدر شیاف اروم تر شد دیروز توی بیمارستان با شیاف گذروندم از دیشب گردن درد وحشتناک دارم شیرمم کمه داروهام میخورم دردم قابل تحمل میشه وگرنه باید زمین گاز بگیرم کسایی که بی هوشی میگیرن اصلان سرشون تکون ندن تا مثل من نشن واقعا اذیتم دارم درد میکشم جای سزارین دردش خوبه باشیاف حل میشه دخترمم 37هفته چهار روز دنیا اومد با وزن 3کیلو 160گرم اینم از زایمان پر استرس من ان شاءالله همتون زایمان خوبی داشته باشین 🥰💖خدا به همه چشم انتظارا بچه سعی سالم بده
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آرتا👶🏻☃️🐨 مامان آرتا👶🏻☃️🐨 روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
بعد سریع اومدن دنبالم و منو بردن اتاق عمل
از کمر بی حسم کردن
وقتی سوزن بی حسی رو زدن کمرم دردش اصلا اون چیزی که شنیده بودم وحشتناک نبود حتی از درد آنژیوکت هم کمتر بود
بعد سریع منو خوابوندم رو تخت
کم کم پاهام از نوک انگشتام شروع کرد به گز گز کردن و بی حس شدن تا زیر سینم ادامه داشت
بعد سریع اومدن پرده کشیدن جلو صورتم و دکترم اومد کارشو شروع کرد
با برش اول گفت مبارکه
من گفتم مگه بریدین؟
گفتن آره
اصلا باورم نمیشد انقد راحت باشه و هیچی نفهمم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهوا👶👨‍👩‍👧 مامان مهوا👶👨‍👩‍👧 ۵ ماهگی
پارت ۱
من شب ۲۶ تیر رفتم ک بستری شم و فرداش دقیقا ۳۹ هفته کامل بودم تا صب از استرس نخابیدم و فقط بیدار بودم صب ساعت ۷صب برام سوند وصل کردن و فقط سوزش داشت ک اونم خودشون گفتن نفس عمیق بکش بعدش خیلی رو مخم بود سوند و تا ساعت ۱۲ک بهم گفتن برا عمل اماده شم رفتم ک برم برا عمل 😪رفتم داخل اتاق عمل و ازم پرسیدن بی حسی میخام یا بیهوشی و خودم بیحسی رو انتخاب کردم و بهم گفتن بشینم تا امپولو بزنن و اینم بگم ک واقعن پرسنل اتاق عمل خوب و صمیمی بودن باهام..
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهرسا و مهوا مامان مهرسا و مهوا ۶ ماهگی
تجربه زایمان من ۲
همونجا اول انژیوکت رو بهم وصل کردن و بهم امپول بتا تزریق کردن
البته من ۲۸ هفته هم امپول بتا زده بودم
بعدش هم بهم سوند رو وصل کردن و لباس هامو عوض کردم و رفتم برای اتاق عمل
که خداییش نه سوند وصل کردن و نه آنژیوکت و نه معاینه رحم دردی نداشت
رفتم اتاق عمل کمرم رو بتادین زدن و یه امپول بی حسی به نخام زدن که واقعا دردش مثل امپول معمولی شایدم کمتر بود و کم کم پاهام گرم شد و بی حس شدم و سزارین رو شروع کردن
من اصلا چیزی متوجه نشدم جلوم په پارچه کشیده بودن که هیچ چیزی احساس نمیکردم و دکترا هم درمورد خودشون حرف میزدن و جو خوبی بود چندلحظه بعد صدای گریه بچه اومد که فهمیدم بچه رو بدنیا آوردن و میخان بخیه بزنن هیچ درد و حسی نداشتم
بعدشم منتقلم کردن ریکاوری
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان نیلدا مامان نیلدا ۲ ماهگی
تجربه سزارین 2
بعدام که بستری شدم صبح ساعت 6 اومدن سوند وصل کردن
وصل کردن سوند درد نداشت ولی خیلی سوزش داشت خیلیاا نمیتونستم پامو تکون بدم اصلااا و ساعت 9نیم صدام زدن بیا اتاق عمل رفتم (نمیدونم چرا از ساعت 6 سوند وصل کردن خوب اینو بیا ساعت 9 وصل کن دیگه) با کلی استرس رو تخت دراز کشیدم چون فکر میکردم خدایی نکرده اتفاقی میافته ولی پرستار هایه اتاق عمل خیلی خوب بودن رسیدگی عالی یود پرستارا جوری رفتار میکردن انگار اومدم مهمونی
مشاهده ۱ پاسخ دیگر