۴ پاسخ

عذاب وجدان نداشته باش مگه بچه شما تنهاست منکه شوهرم خیلی کارای بچمو انجام میده وظیفشونه

آخی عزیزم میفهممت چقدر اذیت میشی دست تنها اما گناهه بی مادر بودنشو بزنی سرش اون خودش تو دلش جای مادرش همیشه براش خالیه شما بدترش نکن دردشو

عذاب وجدان نداشته باش گلم
کاش اول میخوابوندی بچه رو بعد میرفتی حمام
ولی خوب بالاخره یه جاهایی باید پدرش هم کمک کنه
بعدم کاش تو دعوا پای پددو مادرها رو وسط نکشید گلم

والا شوهرم راسان میبره دسشویی جیش میکنه میارش یا وقتی پی پی میکنه میبرم تمیزش میکنم میاد ازم میگیره مریم بازار یا جای تو خونه پیشش میمونه خیلی کمکم میکنه

سوال های مرتبط

مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ سالگی
❣️تجربه واکسن ۱۸ ماهگی❣️
خب ما شنبه رفتیم برای واکسن
ساعت ۱۱ واکسن زد بچم ۲۰ دیقه داشت گریه میکرد..
خلاصه اومدیم خونه بهش شربت پاراکید دادم همچی خوب بود میدویید بازی میکرد تا ساعت ۳ ظهر ک خابید و ۴ بیدار شد نمیتونست راه بره
رو پا ک وایمیساد گریه میکرد میومد بغلم
داداشم اومد پیشش چشمش ک ب داییش افتاد یکم وضعیت پاش بهتر شد راه میرف بازی میکرد یهو میزد زیر گریه
تبش از ساعت ۴...۴ونیم شروع شد
همینجوری میرف بالا و کنترل نمیشد
۳۸.۵ ۳۹.۵براش شیاف گذاشتم دیگه ساعت ۱۰ونیم ۱۱ شب اما اونم جواب نداد
خوابش برد و همچنان تبش بالا بود
ی رب خابید بیدار شد اصلا حال نداش هی بیدار میشد میخابید بچم
بیدار شد تو لگن اب ریختم با گلاب نشست بغل باباش پاهاشو گذاشتم تو تشت ب باباش شروع کرد ب اب بازی کردن بازم بیحال بود
نیم ساعت همینجوری گذشت تا بلاخره از ۳۹.۵ تازه اومد رو ۳۸.۴
دیگه ساعت ۱ونیم بود ک خابید منم هی تبشو چک میکردم رو همون ۳۸.۳ ۴ پایین نمیومد
لباس هم رکابی و شلوارک تنش کرده بودم هوای خونه هم متعادل بود روش پتو هم ننداختم اما از بدنش حرارت میزد بیرون
ساعت ۳ تایم شربتش بود دادم بهش و کم کم تبش اومد پایین تا دیروز ک کلا تبش قط شد اما لنگ میزد از چشماش مشخص بود بیحاله
این دو روز هم اینجوری گذشت تا بلاخره امروز دیگ تموم شد خداروشکر
مامان Rᴀᴅᴍᴇʜʀ🌞 مامان Rᴀᴅᴍᴇʜʀ🌞 ۱ سالگی
میشه چیزایی ک میگم سرزنشم نکنید؟؟؟
واقعا بچم داره کاری میکنه خیلی غیر ارادی دارم ازش متنفر میشم
دست خودم نیست
ا. ساعت۳ سینم تو دهنشه الان۴:۲۷ دقیقه هسسس
کل خواب روزش زیر سینش
میکشم بیرون عز میزنه
کل سب کل شب کل شب دارم شیرش میدم
نمیخام نمیخام اقا کم اوردم خستم
حالم بذه
نمیتونم ا. شیر بگیرمش نمیخام بهش ظلم بشه ولی میخام مثل بجه ادم باشه نمبدونم با چه گریه ای دارم مینویسم
میخام ک شیر میخوررخ بخابه لااقل دو دیقه بخابم
نه شب خواب دارم نه روز
نه مثل ادم میزاره حماماش کنم
نه مثل ادم غذا میخوره
نه مثل ادم میخابه
روانیم کرده
بی جونم کرده
شوهر اشغال حیوونم ک دیک هر چی بگم کم کفتم
ازش نمیگذرم نفرینش کردم تا قبامت
مامانم سرطان داره
داره شیمی درمانی میشه
دیروز بجه مو بردم حمام تو حمام یک سره عر میزنه
شوهرم ب در میکوبید و شعر میخوند ک ارومش کنه گفتم نمبخاد اینجوری صدا میپیچه بدتره
یهو رفت بار اومد در حموم وا کرد میگم ببند سرده هرچی فحش لایق مادرش بود ب من و مامانم داد بی مقدمه
هی فقط گریع کرذم در و ببند بچه سرما میخوره نبست
از حمپم اومدیم اینقدر منو زد ک صورتم خونی شده
و فقط میگ چرا مامانت نمیمیره
روزی ک مامانت بمیره روز جشن منه سر قبر مامانت اینجوری مینخام برقصم
یادم نمیره حرفاش کاراش
ازش متنفرم
تمام اینا اعصابمو بهم ریخته روانی شدم ز خدا قسم
مامان دخترم بنیتا🥰 مامان دخترم بنیتا🥰 ۲ سالگی
ب قران این پدرشوهر من ی چیزیش میشه نمیدونم من خارجی صحبت میکنم متوجه نمیشه یا خودشو میزنه ب کوچه علی چپ
الان بنیتا ۱۰ ۱۲ روزه سر وگردنش و صورتش خارش داره دکار گفت گرمیجات فعلا بهش نده تخم مرغ و گوچه هم نده توت فرنگی نده بادوم هندی نده حساسیتشون خیلی زیاده هزار بار جلوش گفتم ک نباید اینارو بخوره پریروز ک صبح پاشده میره دسشویی میاد بیرون فکرایی ک اون تو کرده رو میاد میگه اره تو برنج الکل داره برنج ب این بچه نده با شوهرم گفتیم از کجات دراوردی بعدشم بنیتا اصلا غدای نونی نمیخوره نون خالی ومیخوره ولی غدای ک نونی باشه رو نمیخوره بیشتر برنج بهش میدم اره برنج نده و فلان اون گذشت تخم مرغ بهش بده گفتم خوبه دارم میگم دکتر گفته نده ن نمیخواد ک ب تنهایی بدی تو کوکو براش بزن اونم گذشت دیشب میگه بادوم هندی روزی دوتا اینا بهش بده جوابشو ندادم حالا پاشدم امروز رفتم ازمایش بدم بنیتا خواب بود وگرنه میبردمش اومدم دیدم بیدار شده با افتخار داره میگه بهش بادوم هندی دادم خورد این بچه گشنشه کیک دادم خورد یعنی ب قران مخم سوت کشید فقط گفتم نمیدادی بهش بعد ب من میگه از شیر بگیرش اخه ب تو چه ک من بخوام شیرش بدم یا ندم اه اول صبح اعصابم و داغون کرد مردکه مخ تعطیل 😬