۶ پاسخ

عزیزم همه پیامات و خوندم و چقدر از ته دلم برات ناراحت شدم که انقدر سختی کشیدی امیدوارم از این به بعد زندگی خودت و همسر و پسرت سرشار از سلامتی باشه تنها کسی که میتونه حال روحیت و خوب کنه خودت هستی و بدون که پسرت خیلی بهت نیاز داره تو دختر قویی هستی صددرصد میتونی این حال بد رو هم پشت سر بذاری و از این به بعد از بزرگ شدن پسرت لذت ببری

ان شالله فراموش میشه بزار یکم بچت بزرک شه باراه افتادنش با صحبت کردنش همچی بهت انگیزه بده همی اینارو میشوره میبره فقد باید قوی باشی محکم
منم پسرم ۵ماهگی مریض شد ۱۰و۱۲روز بیمارستان بستری شد حالش خراب داغون تواتاق ایزوله بود بشدت حالم داعون بود خراب افسرده فقد سپردمش دست خداو امام رضا الحمدالله خوب شد برگشتیم خونه باکلی سختی میگفتن کرونا گرفته خیلی روزای سختی روداشتم خدامنو بابچم امتحان کرد
واقعا برام غیرقابل تحمل بود
خدابرای هیچ بنی بشری نخادنیاره
فقد خودتو وبچتوبسپر ب کسی ک افریده تون خودش پشت پناهتونه واصلا نامیدنباش فکر خیال بیهود نکن

ایشالا که دیگه رنگ مریضی نبینی
همیشه همتون سالم و سلامت باشید عزیزم

عزیزم حق داری بهت سخت گذشته امیدوارم از این به بعد فقط خوشی ببینی

دختر قوی انشالله ک بهترینا برات رقم بخوره

😘😘😘😘

سوال های مرتبط

مامان کوروش مامان کوروش ۷ ماهگی
امروز از اون روزا بود که فقط و فقط یه مادر بودم
از صبح که بیدار شدم داشتم مادری میکردم تا همین الان
ناهار چیزی نپختم و ی چیزی سرهم کردم خوردم
آشپزخونه با همون ظرفای کثیفش موند
خونه به هم ریختس و کلی جغجغه و عروسک و وسایل پسرم کف خونه ریخته
حمام نتونستم برم
یا داشتم پسرمو میخوابوندم یا سعی می‌کردم بهش شیر بدم و آرومش کنم
قول داده بودم ب خودم روتینم رو به هم نزنم و کتاب و ورزش و تغذیه مناسب داشته باشم
اما نشد
اولش اومدم غصه بخورم و با خودم نامهربونی کنم که تو اهمال کاری و تنبل!
اما دیدم نه
مادر بودن و مادری کردن یه کار کوچیک نیست
من امروز مامان خوبی بودم و پسر عزیزم رو حسابی به آغوش کشیدم بو کردم و از بودنش لذت بردم، میدونم که زود بزرگ میشه و دلم برای تک تک این لحظه ها تنگ میشه
از خودم ممنونم و امشب با حال خوب میخوابم
مهم نیس خونه کثیفه
مهم نیس امروز کتاب نخوندم
امروز ورزش نکردم
امروز غذای خوب نپختم
یا امروز زن مرتبی نبودم
سخت نمیگیرم به خودم و زندگی
اگه تو هم گاهی مثله امروز منی خودتو سرزنش نکن تو یه مادر مهربون و خوبی، غصه نخور،چایی بخور☕️


و کاش
اگر غمی بر تو رسید
و غمگین شدی؛ غمگین ماندن را
انتخاب نکنی..
مامان آرکان مامان آرکان ۷ ماهگی
خانما من تو بارداری شکمم زیاد بزرگ نشده بود و وضعیتم طوری بود که با اینکه ویار شدید و کمردرد داشتم ولی پیش کسی اصلا بروز نمی‌دادم یه نفر از اعضای مهم خانواده ما هر سری منو میدید می‌گفت تو خوبی من ال میشدم با میشدم میفتادم زمین میموندم از این حرفا..... یا بعضی وقت ها اصلا چیزی نمی‌گفت ولی من بعد دیدنش تا چند روز مریض میشدم .... این توضیحات رو میدم که بگم الان همین شخص در مورد آرکان هم همینطوره هر سری میبیندش این بچه از این رو به این رو میشه مثلا بچه خودش با اینکه خیلی هم برام عزیزه ۱۸ ماهشه ولی خیلی شیطونه همش در حال بدو بدو هست بخاطر اون لاغر هست خب طبیعی هم هست تو سن اون بعد مستقیم جلو چشمم میگه آرکان چقد بزرگ شده اصلا بدون ماشاالله یا چیزی هاااا میگه کم موند به بچه ما برسه واقعا نمی‌دونم چه رفتاری نشون بدم عملا هم حرف های مهمی نیستن هااا حتی چون میگم از اعضای مهم خانواده هست شاید مامانمم این حرفا به چشمش نیاد یا من پیشش بگم حساسیت نشون بده بهش بربخوره ولی با این حال خودم چندین و چندین بار خودم احساس کردم که من این آدم رو میبینم انرژی منفی فوق العاده ای بهم میده که یجوری از خودم یا بچم تغییر رفتار رو متوجه میشم