سلام خانمها
شب همگی خوش
لطفا بیاید نظرتونو بگید.ممنون
همسرم ۶صب پامیشه میره سرکار تا ۵ونیم‌ک بیاد خونه
اگه پسرم خواب باشه
میخوابه یکم
اگه نه تا ۱۲ونیم شب باما بیداره..
استراحتشم اینجوری نیست که بخواد دراز بکشه پا تلوزیون فقط گاهی میره تو گوشبش..
بیشتر باپسرمه یا مثلا باهم میریم بیرون حتی برا خرید یه پیاز...ولی خب خیلی فرصت نمیشه بامن حرف بزنه.و باهم باشیم.انگار همش کار داریم.اصلا بیکار نیستیم.
مثلا دپرس باشم و نباشم
چون همش درحاله کارم خیلی متوجه نمیشه..همین میاد میگه چ خبر
چیکارا کردید و بعدم میره با بچه و یکمم پاگوشی.
سه روز درهفتم میاد خونه یکم‌خونس.بعدش دوساعت میره باشگاه
وقتی میاد ۹ شبه و حموم بره و شام بخوریم وووو دیگه خیلی دیگه فرصت نمیشه ن بامن حرفی بزنه ن خیلی با پسرم باشه...
ولی خدایی اخلاقش بد نی. کمکمم میکنه.رابطه هم هفته ای داریم.اینجوری نی که سرد باشیم...ولی مثل قبلم‌نبستبم🤕
چیزی هم بگم تا حدودی ک بتونه انجام میده ولی از اولم خیلی رمانتیک و اینا نبود.دوست داشتنشو جور دیگه نشون‌میداد..ایناروگفتم ک راحتر قضاوت کنید
*ادامه کامنت اول*

۱۳ پاسخ

عزیزم همسر ت فرقی نکرده شما خودت شرایط ت فرق کرده فکر می کنید ایشون فرق کردند
از تعریف هایی که کردی معلومه مرد خوبی هست
خدا حفظش کنه براتون و سایه ش بالای سر تون باشه
به نظر م شما این فاصله ایجاد شده رو باید جبران کنید
هرچند میفهمم با بچه واقعا سخته

چقدر هممون مث همیمم بنظرم مشکل از این جامعست همین فشار اقتصادی اونارو دلسرد میکنه،بعدم مردا کلا از غر زدنو گلایه کردن بدشون میاد و اصلا نمیفهمن منظورتو ،شوهر من ک بدتر میکنه و تهش دعوا میشه تصمیم گرفتم اصلا چیزی رو ک میخام مث رابطه یا محبت اصلا گدایی نکنم و نگم بهش بلکه خودم رابطه رو جورش کنم،ببین بچه ها تو سن توجه ان احتیاج دارن هم ب پدر هم ب مادر کل انرژی مادرو میگیرن مادر میخاد اون انرژی رو از پدر بگیره پدر خستس خودش انرژی نداره اون از کجا بیاره بنظرت؟؟؟ب نظرم با گلایه کردن فقط خودتو شوهرت بیشتر از هم فاصله میگیرین شیطنتتو بیشتر کن شاد بودنتو ب رخش بکش،مردا واقعا نمیفهمن اکثر چیزارو مثلا بیرون رفتن میخای اماده شو بهش بگو یا دلت دردو دل میخاد برو بغل گوشی ام از دستش بگیر باهاش حرف بزن اصلا همین گوشیا ریدن ب رابطه ها مردو زن میرن توش دیگه بیرون نمیان،ولی واقعا تو این اوضاع مملکت حق بدیم ک بی انرژی باشیم چ مرد چه زن،و عوض گلایه کردن عشق بدیم بدون منت..

عزیزدلم من و شوهرم اینقدررررررر سفررفتیم اینقدررررررخوش گذرونی کردیم اوایل ازدواج.بعد من رفتم سرکار.همش کار شوهرم کار یکم خسته تر شدیم یکم محبته کم شد طوری که من حتی نمیتونستم رابطه برقرار کنم از خستگی

ماهم همینیم
بچه فاصله میندازه
یکم بزرگتر شد همچی بهتر میشه

زندگی بیشتریامون‌ همینه ..از نظر من شوهر خوبه بهت اهمیت میده .تو خودت لای فشاری عادیه گلم بچه بزرگ‌بشه از پوشک بگیری یک‌خورده حرف بیاد راحت میشی ‌تو سعی کن بیشتر بری خونه مادرت ۱ روز در میان برو گلم .هی توی خونع بمونی هلاک میشی

سعی کن بچه خوابید با هم فیلم ببینید

گفت خب برو مگه میگم نرو...
بعدم رفت خوابید...کلا حرفامو نفهمید
چرا؟؟؟
حالا بعد از اون بحث؛ اون هفته سالگرد عروسیمون بود.چندتا شاخه گل خرید و اومد خونه.منم کیک گذاشتم.ولی دوتا عکس گرفتم برا یادگاری
از دست فسقلی ک میزو بهم میریخت...
بدتر شوهرم خسته شد.هول هولی کیکو خوردیم و جمع کردیم.و یه تبریکه بنطرم سرد گفتیم و تموم....
امشب مبگم بنظرت فاصله عاطفی بینمون‌ نیوفتاده؟
من همش درگیر مهرادم..توهم که خیلی محبتی نمیکنی..میگه خب وقت نمیکنی.من حق میدم بهت.میگم خب نطرتو بگو.افتاده یا ن.
خب چرا مثل قبل نیستی؟گفت والا مثل قبلم.
بعدم بوسم کرد و خوابش برد...
من دارم روانی میشم ک چرا مثل قبل نیستیم.
شمام اینجوری هستید؟
من خیلی ناراحتم و دارم کم میارم.هرچی‌هم‌میگم اینکلرو گن اون کارو کن.انگار متوجه نمیشه.
مامانم‌میگه مرده
خستس گناه دلرع
تو توقعت بالاست
ولی خب من واقعا ناراحتم و حس میکنم اون منو درک نمیکنه و اونجوری ک باید محبت کنه تا انرژی بگیرم برا بچه داری...نمیکنه.و قبولم نداره ک سرد شده😔😔

حالا من خیلی افسرده شدم.همش درحاله کارای تکراری خونم.جایی هم نمیرم.دوست و رفیقی هم ندلرم.هفته ای یبار برم شام خونه مامانم و مادرشوهر..همین.یا پسرمو ببرم پارک.
چندوقت پیش کلی گریه کردم و بحثم شد باهاش
میگم اصلا حواست بهم نی..
یه شاخه گلی بخری...
بگی بریم یه شام بیرون....اصلا شام ن
بریم یه بستنی بخوریم.یه دوری بزنیم.
منم ادمم.روحیه میخوم
بگی برو یه باشگاه یه کلاس...حالت عوض شه...
اونم‌م برا همش یه توجیهی کرد.گفت ما ک هی بیرونیم.میگم‌خب تو پبشنهاد دادی؟ نه نیاز بوده.رفتیم...میگه خب تو بگو شام بریم بیرون.یا بریم بستنی بخوریم.
میگم خب دوست دارم تو زنگ بزنی بگی امشب برنامه نریزی‌
شب باهم میریم مثلا بستنی بخوریم...
میگه ای بابا و هیچی نمیگه و تازه ناراحتم شد
انگاری من کلا مقصر شدم😔
میگم چندماهه میخوام برم باشگاه
میبنی غرقه کارو بچم
تو منو هول بده.
*ادامه کامنت بعد*

ما بعده بچه فقط دعوامون میشه چی؟ اصلا هم منو نمیفهمه. دیگه دارم کم میارم

تقریبا هممون همینیم

بعدش شوهرم گفت بچه و بچه دارشدیم.الان نسبت به قبل شاید میتونم بگم ۸۰درصد محبت کمترشده.چرا؟
چون اون کار من بچه داری.اینقدر جفتمون خسته و درگیریم که حتی نمیتونیم وقت برا عشق و علاقه ای بینمون بذاریم.بعد بچه که میاد اکثر توجه میره سمته بچه.الان ما خیلی تو فشاریم و افسردگی پس از زایمان مردا خیلی درکی ندارن باید صبور باشی این روزا میگذره رابطتت بهتر میشه مطمئن باش.

تمام زندگیت شبیه زندگی منه.منم دوست و رفیق ندارم همش کارای تکراری خونه رو انجام میدم.از وقتی بیدار میشم تا آخرشب درگیرم و منتظرم ببینم کی آخر هفته میشه یا یه تعطیلاتی چیزی که منو ببره بیرون یا بریم مهمونی.حتی ساعت کاری شوهرت و این که ا.ه بچه خواب باشه اونم میخوابه مثل شوهر منه.با این تفاوت که شوهر من زیاد اهل بچه نیست اکثرا با تلوزیونو گوشیو باشگاه و پلی استیشن وقت میگذرونه.من اولا خیلی غمگین بودم ولی الآن اولا عادت کردم دوما دغدغه هام زیاد شده وقت نمیکنم بهش فکر کنم.به نظرم چه بخواییم چه نخواییم زندگی قیل از یچه دارشدن یا بعد از بچه دار شدن فرق داره

دقیقا ما هم اینجوری شدیم.... 💔

سوال های مرتبط