ما جمعه عروسی دعوت بودیم
عروسی خواهر زن داداشم از اون طرف هم داماد پسر همسایه مادرشوهرم بود و از اقوام دور
اول از زن داداشم بگم که خیلی مغرور و مرموزه از اینا که هیچی از خودش بروز نمیده و حتی نمیذاره داداشم چیزی پیش ما بگه. از وقتی هم که عروسیش سرگرفت یهو رفتارش با ما عوض شد و ما شدیم قوم الظالمین براش ولی بازم ارتباطمون کم شد ولی حفظه هنوز 😁
از وقتی هم که خواهرش عقد کرد دیگه کلا مارو گذاشت کنار چسبید به فامیلای جدیدش
ما جمعه رفتیم عروسی خواهرش ( بماند که چقدر کلاس گذاشتن و هی میگفتن ۱۰۰۰ تا مهمون دعوتی داریم باز چند روز بعدش ۱۵۰۰ تا مهمون داریم)
خلاصه ما رفتیم عروسی 😊بعد جا نبود صندلی نبود 🙁
اینا فقط مهمون دعوت کرده بودن از اون ورم خانواده پسره میخواستن هزینه کمتر شه یه سالن کوچیک گرفته بودن
ما رفتیم خودمون صندلی آوردیم
وسط میزها که جای رفت و آمد داماد و کلا مهموناس اونجا به زور صندلی دو طرف گذاشتیم و نشستیم.بماند که اونایی که کنارشون صندلیمون رو میذاشتیم میگفتن اینجا نشینین جلو رفت و آمد مارو میبندین🙁
یعنی شما فکر کن با صندلی از این ور به اون ور تو سالن دنبال جا.خیلیا هم زرنگی کرده بودن صندلی بردن سرمیزا خودشون رو به زور جا دادن.... خلاصه کلی بهم ریختگی بود و از نظر من بی احترامی
حتی نکردن مادر داماد یا عروس یکم مدیریت کنن جا ردیف کنن
مادرشوهرم و خاله شوهرم و چندتا زن مسن دیگه تو راهرو نشسته بودیم،حتی نکردن بگن فلانی بیا جای من سرمیز ما بشین اصلا اعتنا نکردن،خودشون میرفتن اونور میرقصیدن میومدن سرجاشون می‌نشستن
بقیه رو‌پایین میگم

۱۶ پاسخ

لایک کنین بالا بمونه لطفا
موقع پذیرایی و شام هم خیلی بهم ریختگی بود ما اصلا میز نداشتیم اونایی که تو راهرو بودن ظرف غذاشون رو رو پاشون گذاشتن غذا هم تا به ما رسید سرد شده بود اونم یازده و نیم شب (از در سالن که اومدیم بیرون هم دیدیم یه وانت ظرف یه بار مصرف بیرونه من فکر کردم غذای اضافه رو میبرن نیازمندا به شوهرم گفتم چه کار خوبی گفت نه بابا کلی غذا کم اومده رفتن از آشپزخونه گرفتن با ظرف یه باز مصرف و قاشق یه بار مصرف گذاشتن جلو مهمونا. میگم بهم ریختگی بود یعنی هیچیشون مرتب نبود فقط ادعاشون زیاده)
تو کل این مدت هم با زن داداشم که خواهر عروس بود چند بار چشم تو چشم شدیم یا چند بار از جلو ما رد شد هیچی نگفت آخرم برا خداحافظی رفتیم بازم نه عذر خواهی ای نه دلجویی ای هیچی
اینم بگم تو خانواده ما من از بقیه ارتباطم باهاش بهتره ولی خب چه فایده که شعورش نمیرسه
من از جمعه با داداشم حرف نزدم
ولی گفتم اگه زنگ زدم یا اون زنگ زد از زن داداشم پیشش گله کنم که اگر جا واسه ما ردیف نکرد یه عذر خواهی هم نکرد
ولی شوهرم میگه ولش کن نگو ولی من میگم اینا این همه ادعا داشتن این همه کلاس گذاشتن تهش این بود میزبانیشون واقعا من احترامی ازشون ندیدم
حالا بنظرتون بگم بده؟؟

چرابه داداشت بگی خودتوخراب کنی

بله چیزی نگید.
مقصر زن داداشت نیست.
عروسی بپای داماده اول باید همه چیز رو سنجید بعد مهمون دعوت کرد. هر تالاری یه ظرفیتی داره و تعداد مشخصی صندلی. احتمالا اینها رفتن کیلو کیلو کارت پخش کردن و نمیدونستن اینهمه مهمون قراره بیاد. من خودم تجربه چنین عروسی ای داشتم اینقدر مادر داماد استرس شام مهمونارو داشت و اینقد صف مهمونا برای رفتم به سالن غذا طولانی بود که من اصلا برای شام نرفتم گفتم برسه به مهمونای دیگه. گله ام نکردم حتی مادر مادر اومد گفت شام خوردی. گفتم بله خوردم اومدم سالن و تشکر کردم. اونها هم تجربه اولشون بوده و مطمین باشید اگه میدونستن وضع اینجوری میشه جور دیگه ای برنامه ریزی میکردن

واقعا احترام باید دو طرفه باشه . بگو ما به احترام زنت اومدیم ولی اینجوری شد آیا رفتارش درست بوده بعد دلخور نشی از ما اگه یوقت بهش بی احترامی کردیم

تو اون شرایطی ک کلا جا نبوده چطور واسه شما جا پیدا کنه

بیخیال عزیزم مقصر خانواده داماد بودن خسیس بازی در آوردن منم عروسی دختر عموی افاده ایم دقیقا همینجوری بود که توصیف کردی
همسایه مغازه شوهرمم چند مدت پیش عروسی پسرش مارو دعوت کرد همینجوری بود🤦😑 یعنی میگم کاش آدم از اول بدونه اوضاع اینجوریه اصلا نره بهتره😂

نه بابا چی بگی شاید مدلشون اینجوریه اوقات داداشت هم تلخ میشه.دیگه مجلساشون نرو.

اره نگو‌ فقط وقتی دیدیش بگو‌سالن چقد کوچک هم مهمونها بهشون سخت گذشت وقتی هم می‌خواستیم بیایم بیرون یه عده میگفتن غذا کم بوده از بیرون یکبار مصرف گرفتن یه خانمی هم یواشکی می‌گفت اینا حداقل نیومدندیه عذر خواهی کنن حداقل آدم وقتی مهمون دعوت می‌کنه باید به فکر صندلی و غذا و برخورد با مهموناش باشه

چقدر خنک میشم ک اینایی ک اینطوری خود خواهند و خودشونو میگیرن خدا تندی میزاره تو کاسه شون😉👌
آره گلم گله تو بکن

چرا مونده بودین واقعا ؟
خودتون رو بی ارزش کردین

بستگی به کادویی که دادین داره😁
ولی جدا از شوخی نه گله نکنی بهتره ، اون اشتباه خودشو قبول نمیکنه فقط تو بدنام میشی

بنظرم گله نکن
اون الان به اندازه کافی خودش خجالت زده هست ازاین ابروریزی
واقعا خیلی عروسی بیخودی بوده بااون همه مهمون

توحرفات به خودش فقط بگو باهم هماهنگ میشدید کمتر مهمون دعوت میکردید خیلی بهتر بود
بگو شما کمیت و کیفیت و باهم از دست دادید

حق با شوهرته ولش کن دنبال دردسر نباش

نبابااا ولش کن.اون ک کلن محل نداده مثلا بگی میخاد چیکار کنه براش مهم نیس اصلا

بنظرم بگی هم داداشت پشت زنش میگیره حتما. بهتر که نگی کمتر اعصابت بهم بریزه

من اگه جای شما بودم اون مجلس رو ترک میکردم
آدم باید واسه مهمون ارزش قائل شه

سوال های مرتبط

مامان راد مامان راد ۳ سالگی
✋🏻✋🏻شب بخیر

مامانها تا حالا به این موضوع توجه کرده بودید؟
وقتی بچه کاری میکنه که از دید ما خطاست، نگیم حواست نبود؟ یا یکی دیگه میانجی میشه میگه حواسش نبود!!نمیخواست اینطوری شه!!
این چه جمله‌ایه؟
دروغ گفتن، مسئولیت کار خودشو به عهده نگرفتن و …
امروز داشتم روی کازو دستمال میکشیدم
یهو صدای شکستن اومد
من روی صدا کلا حساس هستم، چه برسه از سمت پسرم باشه
خلاصه دوون دوون رفتم پیشش، مهمون هم داشتیم
لیوانی که مهمون باهاش آبخورده بود از دست پسرم افتاده بود
و مهمونمون افتاده بود رو دوره تکرار که حواسش نبود
گفتم اشکالی نداره به این میگن اتفاق، من اینجام تا بهت کمک کنم
و دستشو گرفتم از شیشه‌ها دورش کردم
و به مهمونمون گفتم راد هنوز کوچولوه برای بعضی کارها نیاز به کمک داره و باید دقت بیشتری بکنه

و موفعیکه داشتم جمع میکردم ازش پرسیدم چی شد مامان لیوانو برداشتی، که خودش گفت ماما باید دو دست میگرفتم که نیوفته
بهش گفتم آها آره چه خوب که یادته پس از این به بعد با دو دست روی لیوان آبیات تمرین کن که کم کم بتونی این لیوانها و ظرفهای شکستنی رو هم برداری

خلاصه که بها ندین به جملات یادش نبود، حواسش نبود، نمیخواست از زبون دیگران
عواقبش خیلی بیشتر از اتفاقهاییه که میوفته✌🏼😍
در واقع یجور دروغ گفتن مصلحتی که هیچ مصلحتی هم نداره اتفاق میوفته.
مامان راد مامان راد ۳ سالگی
سلام مامانا

اگر جایی میرید مهمونی، پارک و … بچه بزرگتر از فرزند خودتون هست خیلی

حواستونو جمعشون کنید چون بچه بزرگتر خیلی چیزا میدونه که فرزند شما نمیدونه

مخصوصا اگر فکر میکنید تربیتش یا حرف زدنش به فاز شما نمیخوره

مثلا ما رفتیم مهمونی خونواده‌ای بودن که دو فرزند داشتن و بچه اول بخاطر شرایط

کم توجهی مدام بچه دوم رو اذیت میکرد، طوری که ضرباتش ادامه دار بود

حتی به طور مخفیانه و از صدای گریه بچه دوم میفهمیدیم اذیت شده

و داشت به بچه منم آسیب میزد که منو پدرش وارد جریان شدیم

اول به آرمی و منطقی و اینکه مدام بگیم با فاصله از هم بازی کنید

و بازیهای مختلف رو پیشنهاد بدیم

اما دیگه دردهای ضربات زیاد شد که من بهش گفتم هیچکس اجازه نداره دست به

کسی بزنه

مامان و باباش ناراحت شدن 😳😳

اما ما و فرزند ما قرار نیست تاوان تربیت دیگران رو

بدیم و از اون ۴ ساعتی که همو دیدیم تا آخرین لحظه حواسمون به پسرمون بود

وقتی برگشتیم خونه پسرم عروسکشو که خیلی دوست داره بغل میکردو بازی میکرد

بعد شروع به گاز گرفتن یا چلوندنش کرد

بعد که آرومتر شد من با تغییر صدا از طرف عروسکش بهش گفتم ناراحت شدم

و کارشو دوست ندارم و دلم میخواد باهام بازیهای… انجام بده

که پسرم اومد بغلش کرد بوسش کرد و گفت من نمیخوام ناراحت باشی

من فکر کردم بازی هست چون فلانی با نی‌نیشون این بازی رو می‌کرد…

اون خونواده مدام به بچه اولشون میگفتن حواست نبود… یا برای بچه دوم

و اطرافیان میگفتن حواسش نبوده

اینجوری میشه که بچه در مقابل کارش مسئولیت پذیر نمیشه و راه

دروغ گفتنو یاد میگیره

کلا خیلی حواستون جمع بچه‌اتون بکنید چون رفتار بقیه مثل ویروس سرایت میکنه

😍😍✌🏼✌🏼
مامان محمدطاها وتودلی مامان محمدطاها وتودلی ۲ سالگی
خب خب برای از پوشک گرفتن اول که صبور باشین بچه ها که مثل ما بزرگترها حالیشون نیست پس اصلا از خشونت و عصبانیت استفاده نکنین دوم اینکه جایزه در نظر بگیرین اون جایزه ممکنه خوراکی باشه یا وسیله یا هرچیزی خودم برای پسرم یه ماژیک خریدم که به دستشویی علاقمند بشه روز اول بردم دستشویی گفت جیش دارم گفتم آفرین مامانی رفت پیش مامان وباباش دیگه از اون به بعد می‌گفت بریم منم هربار که می‌گفت بهش برچسب میدادم که بچسبونه (حالا شخصیت مورد علاقه)چندین بار خطا داد که اصلا عصبی نشدم فقط گفتم ای بابا نرفت پیش مامانش که ،روزم دوم پی پی کرد تو شلوارش (حتما از شلوار دمپا کش یا تنگ استفاده کنین)که رو فرش نریزه همین باعث شد اون حس بد که بدنش بخوره چندشش بشه و بگه بریم دستشویی مامانا اینم بگم که پسر من بشدت لجبازه بشدتتتتت بخاطر همین همیشه لحنم سوالیه دستوری نیست مثلاً بدو بریم دستشویی نه!مامانی بنظرت جیش بره پیش مامانش ،پی پی بره بغل مامانش که کلا پروسه خدافظی و بوس فرستادنم داریم 🤣😂الان یه دیوار دستشویی ما محل نقاشیه دیوار بغل دستش محل چسباندن برچسب کلا همین منوال باعث شد حتی توی خواب بگه مامان پاشو جیش بره بغل مامانش منم یه عالمه جیغ و هورا و تشویق و جایزه ریز و درشت امیدوارم بدرتون خورده باشه یه نکته خیلی خیلی مهم مای بی بی قطع کردین لطفاً یک هفته جایی نرین اصلا دیگه مای بی بی تمام شد الان فعلا ببندم امروز میخام برم پارک حالا موقع خواب وقتی بیدار نبود ببندیم قبل از بیدازشدن باز کنین من خیلیا دیدم همش بستن و باز کردن و به نتیجه نرسیدن🥰❤️