ساعت ۱۲:۰۷
خب خدا رو شکر امروز مون هم خوب و خوش بود ، امروز عروسی پسر همسایه مون بود من دعوت نبودم تصمیم گرفته بودم وقتی محمد میره عروسی دوش بگیرم و آهنگ ملایم گوش بدم اما از اونجایی که پسر همسایه با برادر شوهرم صمیمی ، برادر شوهرم رفته به برادر داماد گفته چرا زنداداش منو دعوت نکردین ، بهم زنگ زد که پاشو بیا من اما حرفشو جدی نگرفتم اما برادر شوهر ول کن نبود زنگ زدن محمد برادر داماد گفت حاضر بشین بیاین همه تون ،،، باز جدی نگرفتم اما دیدم ول کن نیستن چندبار جواب تلفن ندادم باز به محمد زنگ زدن آخرش حاضر شدم رفتم ،جاری اونجا بود فکرمیکرد شوهرش به محمد زنگ زده منم نگفتم به من زنگ زده ...... خلاصه شام خوردیم و اومدیم چون محمد صبح زود میره سرکار ، خاموشی زدم راستش مامانا جریان این قانون جذب و شکرگزاری خیلی خوبه من یه مدته روش کار کردم جواب گرفتم چیزهایی که میخوام مینویسم و تصور میکنم واقعا به اون چیزی که فکر میکنم واقعا اتفاق میافته دیروز یه اتفاقی افتاد واقعا داشتم شاخ در میآوردم چیزی که شنیدم همون چیزی بود که میخواستم بشه ، خواستم بگم سعی کنید همیشه به انرژی مثبت فکر کنید و جذبش کنید خیلی راحته.......شب بخیر🌃🌃🌃🌃

تصویر
۴ پاسخ

قانون جذب و شکر گذاری رو دقیقتر توضیح میدی

اینقد مینویسم پول .ثروت.کار.وووووفقط کجا بزارم کاغذو😜😜😜🤣🤣🤣🤣🤣🤣

خوابم میاد بچه نمیخابه صبحم ۷باید بیدار بشم ۸کلاس دارم😭

چطور بنویسم کجا بزارم میشه بگید بیزحمت

سوال های مرتبط

مامان باراد مامان باراد ۳ سالگی
امروز من دو ساعت رفتم استخر و قرار شد اين دو ساعت پدر و پسر با هم باشن. به محض بيرون اومدن از استخر با همسرم تماس گرفتم جواب نداد و تا برسم خونه ٤٠ دقيقه طول كشيد بازم هر چى زنگ زدم جواب نداد. اومدم خونه ديدم يه شيرينى نصفه گاز زده رو اوپنه، كفشاى باراد همه سر جاشونه و همه چيز شبيه اينه كه اينا با عجله رفتن بيرون. خلاصه يهو همه فكراى منفى با هم اومدن سراغم 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
با مادرشوهرم تماس گرفتم ببينم شايد اونا خبرى داشته باشن ولى چنان برخورد عجيبى كردن كه نگرانى خودم يادم رفت. كلى منو سوال پيچ كردن كه تو كجا بودى و اين وسط متلك هايى شامل اينكه اونا كه تنها نميان اينجا ما كه خبرى نداريم و…. آخر هم با حالت قهر گفتن ما رو نگران كردى 😐😐😐
بماند كه همسرم زنگ زد و گفت تو پارك داشته بازى ميكرده با باراد و متوجه تماسا نشده و بارادم گير داده ميخواد با دمپايى بره و من اصلا حواسم به دمپاييا نبود. ولى مطمئن شدم در هر فشارى در هر استرسى بيشتر بايد خودم رو كنترل كنم و روى كسى حساب نكنم.
اين چندمين باره توى نگرانى باهاشون تماس گرفتم يا كمكى خواستم ولى به جاى كمك يا شنيدنم تازه بازخواستم كردن . بعضى از آدم ها هيچ وقت نميتونن امن باشن .
من هميشه همه جا ازشون تعريف ميكنم و براشون ارزش قائلم ولى هر بار يه اتفاق كوچيك ميفته با بعضى جمله ها و طعنه ها پرت ميشم به واقعيت.
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
چند روز بود فشار آب ساختمون پایین بود و اصلا نمیتونستم چیزی بشورم
امروز صبح زود که همه خواب بودن، ماشین لباس‌هارو روشن کردم
فشار آب هم خوب بود، یه دوش گرفتم
داشتم صبحونه آماده میکردم یادم افتاد قبل پریود شدنم میخواستم موهامو رنگ ریشه بزنم
فردا یه مهمونی باغی دعوتیم
نمیدونم تو اون تایم گرما چی بپوشیم چون مهمونی خونوادگی نیست و چی ببریم🤪🤪🤪
جاتون سبز امروز دیزی پخنم که منو راد حسابی گرسنه‌مون بود خوردیم چون بابایی گفته بود ممکنه دیر بیاد
داشتم اتاق‌ها رو جارو میکردم دو تا مطلب یادم اومد که بهتون بگم
اولی برای مامانهاییکه مشکل صافی کف پای بچه‌هاشونو دارن
دمپایی انگشتی بخرید زودتر از اون چیزیکه فکر می‌کنید مشکلشون رو به بهبودی میره
دومی دوتا کتاب هوش چند ماه پیش خریدم ایناها خیلی خوبه و سرگرمی مناسبیه
و اینکه بذرهای مختلف خریده بودم، امروز با راد جعفری و شاهی کاشتیم
خیلی بامزه باهام همکاری کردو خاک ریخت و دونه‌های بذرو پاشید و بهش گفتم روزی یکبار باید بهشون آب بدیم از ساعت ۱۰ صبح صد دفعه رفته نگاه کرده و میگه در نیومدن که😂😂😂

خلاصه که بچه‌ها مفهوم انتظار و صبر و گذر زمان رو درک نمیکنند پس تا در اومدنشون باید سرگرمش کنم😍😍😍
مامان مینل مامان مینل ۳ سالگی
سلام خانم‌ها
امروز عصری دخترمو بردم پارک اونجا یه آقایی یه هاپوی خیلی کوچولو سه ماهه آورده بود و گفت واکسنهاشو زده ، دخترم یکم باهاش بازی کرد بعد یه ساعت که اومدیم خونه یه آبی زدم تنشو میخواستم خشک کنم دخترم گفت پشت آرنج دستش میسوزه نگاه کردم یه قرمزی خیلی خفیفی داشت فکر کردم تو بازی خورده جایی … بعد امشب که میخواستم بخوابونمش و باهاش صحبت میکردم یهو دستش یادم افتاد که نکنه هاپوئه گاز گرفته از خودش پرسیدم کی اینجوری شد گفت هاپو گاز گرفت یهو اضطراب گرفتم … چون امشب همسرم شیفته الان زنگ زدم از اورژانس راهنمایی بگیرم پرسیدن سگه واکسنهاشو زده بوده؟ منم گفتم اونطورکه آقاهه میگفت زده بعد گفتن حالا محض اطمینان ببریدش درمانگاه چک کنن .. منم پرسیدم فردا صبح هم میشه ببریم یانه چون همسرم نیست گفتن معمولا تا ۲۴ ساعت فرصت هست .. خواستم ببینم همچین تجربه ای داشتین شما ؟ دکتر گاز گرفتگی در چه حد رو خطرناک میدونه و واکسن میزنن؟ دست دخترم فقط یکم قرمز شده و خراشی نیست بصورت قرمزی خفیف هست🤔