۳ پاسخ

شاید کسی را نداشته بچشا بگیره براش هیچ ادمی از مادر برا بچه دلسوز تر نیس جای ایشون نبودید قضاوتش نکنید

وای نگو اینجوری
من زمستون رفته بودم دفاع پایان نامم تبریز بعد روز آخر برای اینکه بتونم سوغاتی بگیرم رفتم بازار اول که رفتم هوا آفتابی بود بعد یهو برف شروع شد راهمم تا هتل دور بود و پیاده اومده بودم تا بازار که همون اول بازار بچم خواب رفت برف هم میومد دستم داشت میشکست نشستم روی نیمکت که استراحت کنم برگردم هتل هر کی رد میشد بهم میگفت بچت یخ میکنه چرا اومدی و فلان واقعا گریم گرفت که چرا کسی درکم نمیکنه که منم آدمم خسته میشه دستم بچمم لباس گرم تنش بود فقط دست و صورتش در معرض سرما بود که با شال پوشونده بودم آخرش هم خرید نکردم فقط برگشتم هتل
اینم بگم که خیابون یه طرفه بود و هتلمون اون سر خیابون بود که ماشینها نمیتونستن برسونن منو و خیلی معطل میشدم پس پیاده برگشتم هتل

نمیشه اینجور مطمئن گفت
من خودم یه بار تو سرمای شدیییید مجبور شدم دخترمو با خودم ببرم بیرون چون هیچکس نبود که بتونه حتی نیم ساعت نگهش داره
تو بازارم هرکی میرسید حتی رهگذرا بهم میگفتن چرا تو سرما آوردیش بیرون
فقط خودم میدونستم چقدر ناچار بودم
کارمم واجب بود و نمیتونستم بندازم واسه یه روز دیگه

سوال های مرتبط

مامان کوچولو مامان کوچولو ۱ سالگی
آبجیا یه مشورت
همسر من خیلی به هیئت و مراسم مذهبی علاقه داره خصوصا تو محرم و ماه صفر و قبل ازدواج با من هرسال با خانواده میرفتن مشهد ایام 28 صفر رو از وقتی با من ازدواج کرده هرسال یه جوری شده نرفتیم یبار بلیط نبوده یبار باردار بودم یبار بچه کوچیک بود امسال گیر داده که حتما میخوام 28 صفر اونجا باشم و منم میخواد ببره میگه اگه نمیای هم من میرم خانوادشم یعنی پدر مادرش میرن از طرفی هم بچه ی من واقعا اذیت میکنه نه تو کالسکه میشینه یعنی تو بازار چند ساعت گشتیم فقط اومد بغل من بغل کسی نمی‌رفت دیگه کتف هام داشت میشکست انقدر بغلم بود هرکار کردم گفت عمرا تو کالسکه بشینم دست نمیداد همش یا میدوید یا هم فقط بغل بخپا ماهیچه های شکمم درد گرفته انقدر بغلم بود یعنی برم با این وضع مشهد هم زهرمارم میشه نرم هم دلم میمونه همسرم با خانوادش رفته من نیستم نمیدونم چیکار کنم همسرم میگه کمک میکنم گاهی میمونی هتل یا مامانم کمکت می‌کنه که میدونم از پسش نمیاد چون ایشونم مسن چطور نگه داره