شده شوهراتون بدون زن وبچه برن عروسی ، شوهرمن میخوادتنهابرع عروسی خواهرش شهرستان
بمن میگه نیایدمن راضی نیسم چون میدونم اذیت میشین خوش نمیگذره بهتون.البته توتالارمیگیرن ولی خوب چندروز اونجابایدبمونیم ریخت نحس مادرشوهراینارو بایدتحمل کنم واسه این میگه.
منم که چه میگفت بیاچ میگفت نیا کلانمیرفتم گفتم حتی برادوتاداداشاتم ک موندن نمیرم عقدوعروسیشون .
دلیلشم ک بماندپدرشوهرمادرشوهرچقدرحقم بدی وبی احترامی کردن حتی ماذرشوهره زنگ نزده دعوتم کنه عرروسی تک دخترش اونم مثلا من خیرسرشون عروس بزرگم وفعلاتنهاعروس😐🤐
شوهرمم چون عروسی خواهرزادموکوفتم کزدمن کلا به بهونه تلافی میخوام نرم
ازاونورم میسوزم که توعروسیشون اگه مردم بهشون بگن تنهاعروست ونوه ات چرا نیومدن شوخرم میخوادبگه عروسی داییش بود نشد بیاد ولی من میخوام همه فامیلاشون بدونن ک هنوزمنودعوت نکردن وآبروشون بره ،ازالان دارم میسوزم که چیکارکنم عروسی کوفتشون شه چون تنهاعروس وتک نوه اشون ادم حساب نکردن اونوقت شوهرعوضی من میخواد پشت ماروخالی کنه بره 😢😢😢
به شوهرم گفتم من نمیرم توام حق نداری بری گفت من همین یه خواهردارم بایدبرم ببین چقدر زن وبچه اش بی احترام میکنه خدا

تصویر
۹ پاسخ

ولی بذار حتما شوهرت بره مگه میشه عروسی تک خواهرش نره اخههه فک کن تورو نذاره عروسی خواهر برادرت بری وااااااا یکم فک کن خیلی ضایع و مسخرست

عروسیه خودیه مگه باید دعوتت کنن ؟. اتفاقا تک عروسی بری مجلس دستت بگیری بهتره ولی باز خودت ببین شاید رابطتون خوب نیس صلاح نمیدونی ولی من جات بودم تک عروس هم بودم مجلسو دستم میگرفتم خودی هم که دعوت نمیکنن باز حالا فرق داره واسه شما دا

این انتظار رو نداشته باش شوهرت پدر و مادرش رو بزار کنار

دیگه شما ی خانواده اید بنظرم لزومی نداره تورو جدا دعوت کنن
سخت نگیر خودتم برو دیگه شوهرت نمیتونه عروسی آبجیش نره که

خب نمیشه که شوهرت نره

مگ میشه عروسی خواهرش نره خب😐😐

دیگه در هر صورت به خاطر خودشم که شده باید بره

عزیزم تو حق داری ولی شوهرتم عروسی ابجیشه
به نظرم نرو و خودت به همه بگو بهم احترام نذاشتن
ولی خب دیگ عروسی حتما از خودشون دیدنت و گفتن دعوتی ک نیست

خب شوهرتم نمیتونه عروسی اجیش نره ک

سوال های مرتبط

مامان کوچولوهای قشنگم مامان کوچولوهای قشنگم ۳ سالگی
۴ساله ازدواح کردم
موقعی که ازدواح کردم تو کرونا بود رفتیم محضر عقد خوندیم و اومدیم خونه بقیه هم رفتن خونه
۸ماه بعد عروسی هم باردار شدم (چون سه ماه بعد عقد پریود نشدم یهو و فکر کردم حامله ام و اینا بعد دکتر گفت تنبلی تخمدان دارم بعد به همسرم گفتم گفت‌ بخاطر این مشکلت زود باید بچه بیاری که بعدش ۴-۵ماه تو اقدام بود تا با دارو دوقلوهارو باردار شدم بعد الان میگه منظورم اینقدر زود نبود بعد این همه سختی بزرگ کردن بچه ها )تو دوران عقد چوم کرونا بود هیچ جا نرفتیم نه سینمایی نه کافه ای نه رستورانی نه مسافرتی
به دلیل بارداری دوقلوها عروسی هم نتونستم بگیرم چون پرخطر بود و ۹ماه استراحت مطلق بودم الان خیلی به دلم مونده عروسی نگرفتم
همون موقع که گفت زود باید بچه بیاری خودم در مورد تنبلی تخمدان تحقیق کردم خیلی ترسیدم که نازا باشم و ۲-۳ماه هرشب بحث داشتیم سر بچه من میگفتم اقدام کنیم چون ترسیده بودم نتونم بچه بیارم هیچوقت
یه ماه دیگه مادرشوهرم و پدرشوهرم و برادرشوهر مجردم میرن مشهر با قطار
همسرم میگه هم قیمتش خوبه هم مامانشون اینا دست کمک هستن
ولی خانوادشون خیلی آشوب میکنن تا بچه یه ذره آشوب کنه میگن چشه یا میگن بیا بچه رو اینجور اونجور کن مثلا هربار تلفن من کسی زنگ بزنه مادرشوهرم میگه کی بود
من گفتم خردادماه اوج گرما سه تا بچه کوچیک ببرم کجا
بعد هم نمیخوام کسی همرام مسافرت بیاد
همسرم میگه یکی بالاخره باید همراهمون بیاد میگم هروقت بچه ها بزرگ شدن میریم
آخه مادرم هم کمردرد و پادرد هس
حتی برا زایمان هم نیومد کمکم خودم سه تا بچه رو تر و خشک کردم و میکنم
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
الان که تاپیکا رو میخوندم دلم خواست یه چیز از تجربه خودم بگم به مامانایی که دارن بچشون رو از پوشک میگیرن.
من خیلی خوب دخترم رو از پوشک گرفتم در کمتر از یک هفته کاملا همکاری کرد. اما نکته اش این بود که اصلا دعواش نکردم. اصلا استرس بهش ندادم. حتی وقتی خونه رو چند بار کثیف کرد و می‌خواست گریه کنه آرومش کردم گفتم اشکال نداره عزیزم الان تمیزش میکنیم و با ارامش بهش گفتم خونه جای جیش نیست جیش باید بره توی دسشویی.
آنقدر خوب یاد گرفت که حتی شبا هم خودش بیدارم میکنه میگه خیلی جیش دارم مامان.
اما.... چند روز پیش که قرص اورژانسی خورده بودم و خیلی عصبی بودم و غذام هم رو گاز بود وقتی هانا رو بردم دسشویی و هی بازی گوشی کرد و من با حرص گفتم نمیخواد دسشویی کنی بیا بریم و گریه کرد و محلش نذاشتم. و چون هورمونهام به ام ریخته بود چند روز بی حوصله بودم. بخاطر این قضیه دوبار پشت سر هم تو خونه جیش کرد. چون دیگه دلش نمی‌خواست بره دسشویی و نمی‌گفت. فقط بخاطر یه بار دعوا کردن و بی‌حوصلگیم بعد از اینکه کامل یاد گرفته بود.
اینهمه تایپ کردم که فقط بهتون برسونم که چقدر بچه حساسه و چقدر باید حواسمون باشه به رفتارمون.
مامان سامیار مامان سامیار ۳ سالگی