۳ پاسخ

وای اره ب منم خیلی زنگ میزدن جواب نمیدادم ب شوهرم زنگ میزدن اخرم نرفتم یک هفتع بعد زایمانم زنگ زد گف نکنه زایمان کردی نمیای پیشمون😁خیلی اذیت میکردن من زیر نظر دکتر بودم باز هی گیر میدادن بیا هرروز چون فشار داشتم

آره من کلاس های ورزش دوران بارداری رو میرفتم. گاهی زنگ میزدند کلاس تشکیل نمیشه. هر وقت هم فشارم رو میگرفتم بیشتر اوقات کم بود دکتر فشارم رو میگرفت خوب بود

مث من دلش جر خورد بس زنگید بیا و نرفتم. 🤣🤣🤣بعدم با بچه رفتم گف الانم نمیومدی خب. 😂😂😂گفتم نمیخواستم بیام دیگه اینا خیلی اسرار کردن برو. 🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان صدرا مامان صدرا ۹ ماهگی
سلام مامان های عزیز امیدوارم حال دلتون خب باشه
سمانه جانم روند زایمان رو تعریف کرد منم یادم افتاد و گفتم تعریف کنم بمونه
پارت پارت بریم جلو چون طولانی هستش
پارت اول
امروز ۱۴۰۳.۱۱.۳
من ۳۸.هفته و ۵ روز ساعت ۵.۵ صبح کیسه آبم ترکید
و اول با استرس زنگ زدم به ماماهمراهم
که چیکار کنم ماماهمراه من شکوفه رمضانی بود
گفت برو بیمارستان قرار ما برای بوعلی بود رفتم بوعلی منو بستری کردن لباس اینا مو عوض کردم معاینه کردن ۲ سانت بودم دکترم هم فاطمه سروستانی بود هرچی زنگ زدن جواب نداد آخرش زنگ زد خودش گفت بگو بیاد تامین من اونجام
زنگ زدم به شکوفه رمضانی گفتم چیکار کنم گفت تا ظهر تو به سه سانت فکر نکنم برسی بیا تامین منم اونجا شیفت هستم میام پیشت
ساعت ده صبح با انژیو از بوعلی اومدم بیرون هوا سرددددد زمین یخ رفتم تامین
اونجا تا معاینه کنن نامه بستری بگیرم ساعت شد ۱۱.۵ رفتم تو اتاق بستری شدم یه دختر هم همسن خودم اونجا بستری بود
آمپول فشار سرم اینا رو آوردن زدن برام و من خوابیدم
اصلاااا روحن آمادگی زایمان طبیعی نداشتم 🥺