قسمت چهارم شرح زایمان
منتهی من از 19 مهر به بعد دردهای نامنظم و پراکنده داشتم مخصوصا وقتی ورزش القایی میرفتم احساس تیر کشیدن و باز شدن رحم رو حس میکردم از جمعه درد های زایمانی ام شروع شد 26 مهر درست قبل یکشنبه که قرار شده بود برای معاینه تحریکی برم شب انقدر درد داشتم از درد تو خواب پریدم دیدم احساس میکنم خیلی فشار روی مقعد و واژنم زیاده شکمم سفت میشد و یک حالت پریودی بهم دست میداد
ولی تایم گرفتم دیگه خیلی نامنظم هست یکی 2 ساعت یکبار یکی 1 ساعت یکی 4 ساعت
دیگه این شد صبح یکشنبه زنگ زدم به مطب دکترم گفتم اگر ممکن هست من سه شنبه بیام دکتر خیلی چون بی خوابی اذیتم کرده بود تو طول روز کارهای قبل زایمانم انجام می‌دادم و ورزش میکردم شب هم نخوابیده بودم و کلافه بودم تقريبا
یکشنبه شب دیگه کلا نخوابیدم اصلا به دراز کشیدن نمیرسیدم اولش 20 دقیقه یکبار درد داشتم بعد دیگه انقدر حالم بد بود و فشار به مقعد زیاد بود هی میرفتم دستشویی آب گرم میگرفتم کمرمو و دلمو و یکجا هم سشوار داغ گرفتم بین دردها هم راه میرفتم خدا و ائمه مخصوصا امام زمان را صدا میزدم میگفتم کمکم کنید همسرمم اصلا از خواب بیدار نمیشد 😂
ساعت 3:30 صبح روز دوشنبه 28 مهر بود 39 هفته و 1 روز بودم صدای اذان صبح رو شنیدم دیگه از خدا کمک خواستم در حالی که لنینگ فوروارد زده بودم و در حال چرخش لگن بودم یهو حس کردم یه چیز داغی ریخت رو پاهام ....اول فکر کردم کیسه آبم هست بعد دیدم خون ریزی کردم خون ریزی ام انقدر شدید و رقیق بود با عرض معذرت که بلند با فریاد همسرم رو صدا زدم گفتم پاشو من علامت خطر دیدم دیگه بلند شدیم نماز صبح رو خوندم وسایلمو جمع کردم رفتیم سمت بیمارستان ساعت 5 شده بود

۲ پاسخ

بسلامتییی

بعدش🥲

سوال های مرتبط

مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۶ ماهگی
مامان سیده سمانه مامان سیده سمانه روزهای ابتدایی تولد
قسمت سوم شرح زایمان
و دقیق از ابتدای 36 هفته پیاده روی هرروز 01:30 ، پله نوردی روزانه 30 دقیقه و تمارین القایی هرروز دقیق 01:30 انجام میدادم جوری شده بود از درد زانو نام امام زمان رو صدا میکردم و با پماد دیکلوفناک زانوهام رو میمالیدم ولی هرروز ورزش مو انجام میدادم مقید بودم به انجامش
به جلسه پیاده روی و پله نوردی که رسیدیم هدفمند تر هم شد و دیگه از همون روز تا روز زایمانم پله نوردی القایی و پیاده روی القایی میکردم حتی مسیری که انتخاب کرده بودم برای پیاده روی جدول داشت و تایم شب میرفتم و برام نگاه بقیه هم اهمیتی نداشت مخصوصا قسمت توقف که پشت چراغ قرمز مجبور بودیم تو چهارراه با همسرم توقف کنیم من مدام با جدول پیاده روی القایی میکردم
از هفته 34 ماساژ پرینه منتهی 1 هفته به خاطر عفونت قارچی ماساژ پرینه و کپسول گل مغربی مجبور شدم 1 هفته متوقف کنم
آبزن و دمنوش ها به صورت رقیق استفاده شد از روزی که مجاز شدم
این وسط کارهای خونه و قبل زایمانمم انجام میدادم
36 هفته و 6 روز رفتم معاینه نتیجه معاینه افتضاح بود و اصلا جا خوردم نتیجه معاینه => استیشن بچه بالا و هنوز وارد لگن نشده ، دهانه رحم بسته و سفت ، بدون افاسمان و دهانه رحم خلفی
خیلی جا خوردم چون تقریبا نصف روز ورزش میکردم
از همونجا دیگه با اراده بیشتر به ورزش هام عمل کردم
تاریخ احتمالی زایمانم 4 آبان بود و قرار شد تو 39 هفته‌ یعنی 27 مهر برم معاینه تحریکی
مامان کنجد💓 مامان کنجد💓 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
۳۸ هفته بودم نه ورزش درست و حسابی انجام داده بودم نه کلاس بارداری شرکت کرده ام قرار بود مثلا امروز سزارین کنم که دخترم عجله داشت ،شب به شوهرم گفتم آمپول بزنیم درمانگاه نزدیک خونمون دیگه پیاده رفتیم و برگشتیم شاید نیم ساعت طول کشید ،من اونشب کلا استرس سزارین داشتم و ذهنم مشغول بود خوابم نمی گرفت حدود ساعت سه یکم درد اوایل پریودی داشتم که با خودم گفتم ماه درده چیز خاصی نیست نیم ساعت دیگه بازم درد داشتم ولی اهمیت ندادم گرفتم خوابیدم صبح ساعت شیش حس کردم یکم مرطوبم بلند شدم رفتم دستشویی یه آب گرم و شفاف ازم خارج شد بعد هم ررگه های خونی (صورتی) دیگه ترسیدم همسرمو بیدار کردم گفتم عجله نکنم درد امو بکشم بعد برم بیمارستان که دیدم آبریزش داره بیشتر میشه برا همین یه دوش سرپایی گرفتم دو تا تخم مرغ پخته هم خوردم برا اینکه جون داشته باشم و رفتم بیمارستان، معاینه شدم ساعت هشت صبح ،اصلا باز نبودم ولی برا کیسه آب بستری شدم
مامان آنا مامان آنا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی، قسمت اول
من از اول بارداری‌م یوگا می‌رفتم هفته‌ای دو جلسه و دوست داشتم طبیعی زایمان کنم. وزن بچه توی سونو بالای نرمال بود و دکتر شک داشت. از هفته ۳۵ آب دورش کم شد و یک روز در میان سرم می‌زدم.
۳۷ هفته و چهار روز بودم و تازه پیاده روی و پله‌نوردی رو شروع کرده بودم. گل مغربی هم خریده بودم که هیچ وقت نشد استفاده کنم.
صبح با انقباض و درد بیدار شدم ولی فکر کردم عادیه فقط کمی لکه‌بینی داشتم. دردم آروم نمی‌شد ولی می‌گرفت و ول می‌کرد من شک کردم ولی منتظر زایمان نبودم. ساعت ۱۱ به ماما پیام دادم، گفت یه ساعت استراحت کن و کمپرس گرم بذار اگه بهتر نشدی برو بیمارستان. یک ساعت بعد هنوز درد داشتم، دوش گرفتم. ناهار خوردم و با همسرم وسایل رو جمع کردیم و رفتیم. می‌دونستم دارم زایمان می‌کنم ولی باورم نمی‌شد و به جز درد آروم بودم.
وقتی رسیدم و دکتر اورژانس معاینه کرد، گفت کیسه آبت پاره شده و چهار سانتی. من اصلا باورم نمی‌شد. نفهمیدم کیسه آبم کی پاره شده چون آبی خارج نشده بود.
نیم ساعت طول کشید تا همسرم کارهای پذیرش رو کرد و رفتیم زایشگاه. به زایشگاه که رسیدم درد و خونریزی زیادی داشتم. دردم در حدی بود که سنگینی دستگاه ان اس تی رو نمی‌تونستم تحمل کنم. اولین معاینه شش سانت شده بودم و پیشرفتم خیلی خوب بود. ساعت ۳ و نیم بود و من خیلی درد داشتم و بی‌قرار بودم. چون کیسه آبم پاره بود اجازه ورزش نداشتم زیاد ولی تغییر پوزیشن دادم و راه رفتم. ساعت ۴ دکتر اومد و من ده سانت بودم. خواستم اپیدورال بگیرم که گفت حیفه و تو دیگه زاییدی. یک ساعت آخر دردم خیلی شدید بود و چون بلد نبودم درست زور بزنم کمی زمان برد. چند بار کم آوردم و به همسرم گفتم نمی‌تونم ...
مامان آیهان🩵✨ مامان آیهان🩵✨ روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲

خلاصه من تا نصف شب دیدم هیچ خبری نیست و خوابیدم صبح ساعت ۱۰ صبح با انقباض های منظم ( هر شش دقیقه انقباض و درد کم) بیدار شدم
تایم گرفتم یه مدت دیدم کاملا منظمه و و دردش جوری بود که نمیذاشت بخوابم ولی میتونستم کارامو انجام بدم و بچرخم و ورزش کنم
گفتم دیگه حتما تا شب به دنیا میاد دوش گرفتم شیو کردم و ورزش میکردم و کارای خونه هم کم و بیش انجام میدادم
تا عصر دردام زیاد تر شد
هی منظم میشد هی نامنظم
دیگه شب ساعتای ۹ دردام خیلی خیلی زیاد بود ولی بازم تایمش کمتر نشده بود
یه موقع هر ده دقیقه میگرفت
باز میومد هر ۶ دقیقه میگرفت
منم میخواستم هر ۴ دقیقه که شد برم بیمارستان
دردا شدید بود اما هرچی منتظر بودم هر ۴ دقیقه نمیشد
منم از شدت بیخوابی داشتم میمردم دمنوش خورده بودم ورزش کرده بودم توی دردا کلی پیاده روی کرده بودم حمام اب داغ و همه ی این کارا
به مامانم و همسرم گفتم شما بخوابین من اگر دردام زیاد شد بیدارتون میکنم بریم بیمارستان ( درد هام شدید بود لکه بینی داشتم همچنان و کمی ترشح موکوسی)
تا خود صبح از درد زمینو گاز میزدم
گریه میکردم رو توپ ورزش میکردم اما فاصله درد هام کم نمیشد همون ۶ دقیقه مونده بود
صبح ساعت ۷ بود مامانم بیدارشد گفت بیشتر از این صبر نمیکنیم و بریم بیمارستان
مامان آرام🩷🎀 مامان آرام🩷🎀 ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم بگم من امروز زایمان کرددددم😍🥺


دقیقا روز ۱۸ مرداد ۵ صبح دردم گرفت شروع کردم ب ورزش و پیاده روی همچنان درد پریودی داشتم اما خفیف ساعت ۵ بعدازظهر ترشح قهوه ای دیدم رفتم بیمارستان انتظار داشتم بگه ۴ ۵ سانتی با اون هفته ورزش ولی گفت یه سانتی برو خونه فقط معاینه تحریکی کرد دیگه ۹ شب اومدم خونه درد داشتم اما کم اما ۱۲ شب به بعد خیلیییی شدید شد جوری که تو خونه گریه میکردم و نفس عمیق میکشیدم که دیگه اخراش ب داد رسید😂تو خونه هم‌ ورزش میکردم و حموم اب داغ رفتم و پیاده روی رفتم یکساعت اخر شب قبلش انقباضام ۷ دقیقه بود ۵ دقیقه و ۳ دقیقه ولی ساعتای ۱ شب رسیده بود به یک دقیقه داشتم میمرررردم
ساعت ۴ صبح رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ سانتی افرین برو اماده شو بعد چون ۴ سانت بودم اپیدورال تزریق کردم که واقعاااااا خوب بود همه ی دردام رفت و بدنم بی حس شد دیگه روی همون تخت ورزش میکردم پروانه و سجده ساعت ۵ و نیم ۷ سانت بودم ک دکتر خودش تعجب کرد دیگه ساعت ۷ صبح فول شدم . انقدر اپیدورال خوب بود ک هرچی معاینه میکردن نمیفهمیدم کلا بی حس بود دکترم اومد ساعت ۸ و ربع رفتم رو تخت زایمان دیگه اپیدورالم داشت از بین میرفت ولی نه کامل فقط یه کوچولو درد حس میکردم دیگه ۸ و نیم زایمان کردم تو یه ربع ولی بگم که لحظه ای که داشت میومد مررررردم
وزنش تو اخرین سونو ۲۹۰۰ بود ولی وقتی به دنیا اومد ۲۳۵۰ بود و خداروشکر ک کمتر بود برای زایمان
بیمارستانم بنت الهدی خیلییییییی راضی بودم از پرسنل
دکترم نازیلا ابراهیمی
فقط بگم که حس میکنم خیلی بخیه خوردم اصلا نمیتونم خوب بشینم چیکار کنم
مامان پسته پسر👶🏼🩵 مامان پسته پسر👶🏼🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
یک هفته قبل زایمانم رفتم معاینه ۱ سانت بودم ولی سر بچه بخاطره ورزشام پایین بود و جای خوبی بودی دیگه کلی ورزش کردم و اسکات زدم و … اما دردم نگرفت که نگرفت🫠چند روز قبل زایمانمم رفتم مجددا معاینه دیدم همون ۱ سانتم دیگه مامام گفت اب ولرم و خاکشیر و عسل و یکم زعفرون بخورم ، شب خوردم ، صبح زودم بیدار شدم خوردم و دردام همون ۱ ساعت بعد شروع شد ساعت ۸ صبح درد داشتم دیگه دوبار حموم داغ رفتم و اینا ساعت ۴ رفتم بیمارستان ۳ سانت بودم اما چون درد منظم داشتم بستری شدم تا بستری شدم ساعت ۵ اینا شد ، یکم رو توپ ورزش کردم شدم ۴ سانت زنگ زدم ماما همراهم امد و ورزشارو شروع کردیم که خوب خیلی موثره و اینکه شوهرمم کل پروسه زایمان پیشم بود که واقعا تاثیر مثبت داشت اگه ماما همراه و شوهرم نبود قطعا دیوونه میشدم ، خلاصه ساعت ۹ شب اینا معاینه شدم دیدم ۵ سانتم که کیسه ابمو پاره کردن و من چون دیگه نمیتونستم برم تو وان رفتم روی توالت فرنگی نشستم و کمرمو اینارو زیر اب گرم گرفتم و همچنانم ورزش کردم ساعت ۹:۳۰ دیگه داشتم از شدت درد جون میدادم چون از ۸ صبح بیدار بودم و درد داشتم خیلی خسته بودم هیچی نخورده بودم از ترس مدفوع و اینا فقط اب عسل میخوردم که قندم نیوفته خلاصه وقتی ۹:۳۰ کفت بیا رو تخت برای معاینه چشمام سیاهی میرفت پیش خودم میگفتم بقیشو چجوری ادامه بدم و .. همین که دراز کشیدم گفت فول شدییی😳چشمام ۴ تا شد اصلا انگار دوباره امدم بیمارستان یا انگاری از خواب بیدار شدم دیگه هیچ خستگی نداشتم وقتی اینو شنیدم ( برای همین بود که همه ماما ها میگفتن از ۵ سانت تا ۱۰ سانت خیلی زود میگذره )
مامان بچه (نیلسا🩷) مامان بچه (نیلسا🩷) ۱ ماهگی
(2)
سه‌شنبه شب ساعت۳ دیگه خواستیم بخوابیم که صبح بتونیم بیدار شیم
همینکه دراز کشیدیم یهو دیدم درد بدی پیچید تو کمر و زیر دلم
با درد پریود خیلی فرق داشت .... خیلی بدتر از اون بود
شوهرم گفت چیشد گفتم هیچی...باز یکم بعد همونطوری شدم
ولی خب گفتم حتما باز درد کاذبه شوهرم خوابش برد که دیم بابا انگار درست حدس زدم دردام خیلی نزدیک به هم هستن تصمیم گرفتم زمان بگیرم
که دیدم هر ۳ دقیقه دردم میگیره
فاصله ۳-۴-۵ دقیقه بود ولی اکثرا۳ دقیقه
تو همون ۳ دقیقه که درد ول میکرد خوابم میبرد با درد بعدی بیدار میشدم
خلاصه تا ساعت ۵ دردو تو خواب و بیداری تحمل کردم ساعت ۵ شد از خواب کامل بیدار شدم دیدم خیلی بد درد دارم
فهمیدم که این دیگه زایمان از جام بلند شدم رفتم ساک بچه رو چک کردم... بعد احساس کردم لباس زیرم خیس شده دیم بلههه ولی آب گرم نبود اتفاقا سر بود نمیدونم دیگه بیرون اومده بود سرد شده بود دیگه یا از اول سرد بود.
بعد چک ساک بچه ساک هودمو جمع کردم
از درد داشتم میمردم ولی باید کارامو انجام میدادم
هر از گاهی دراز میکشیدم چون دیگه نمیتونستم طاقت بیارم
گاهی هم به حالت سجده میرفتم که خیلی تو کنترل درد کمک میکرد
پوزیشن سجده دردم آروم میشد ولی وقتی از سجده بلند شدم دیدم لباس زیرم بیشتر خیس اما خب میگم آب سرد بود
مامان سیده سمانه مامان سیده سمانه روزهای ابتدایی تولد
قسمت پنجم شرح زایمان
رسیدیم بیمارستان ساعت دقیق 05:15 بود معاینه کردن ازش در مورد افاسمان و وضعیت بچه و سانتم پرسیدم بلافاصله گفت شما ماما هستی که گفتم معلومه نه دوره دیدم
نتیجه معاینه بسیار خوشحالم کرد گفتن استیشن بچه عالی تو لگن آمده ، افاسمان عالی 60٪ ، 5 رو به 6 سانت
بعد لباس پوشیدم رفتم دوباره معاینه کردن 6 سانت شده بودم خیلی خوشحال بودم بیشتر درد ها رو خونه کشیدم و منظم رفتم و نتیجه زحماتت و تلاش هامو دارم میبینم
با ماما همراهم تماس گرفتم ایشون گفتن نمیتونن بیان و شخص دیگری که خانم بهاریان باشند فرستادند بعد هم درخواست اپیدورال کردم که از نظر ماما همراهم کسی که تا 6 سانت رو تو خونه تحمل کرده بقیه شو هم قطعا میتونه ولی من 3 شبانه روز بود نخوابیده بودم و هرروز 1 ساعت فقط خوابیده بودم تمام روز یا کارهای زایمانم زو انجام میدادم یا ورزش ها شب هم خیلی درد داشتم مخصوصا وقتی دراز میکشیدم برای همین تحمل درد بیشتر رو دیگه نداشتم
دیگه اپیدورال تزریق شد ماسک اکسیژن خواستم یک هیتر گرم ماما همراهم اوردن یکم استراحت کردم بعدش با درخواست خودم دیگه شروع کردیم ورزش کردن پوریشن های گربه تیلت لگن چمباتمه 3 درجا 3 فوت چمباتمه و حرکت قیچی با زانو بسته و یکبار با زانو باز بیشترین حرکاتی بود که مدام میرفتم از ساعت 05:15 تا اینجا ساعت 7 بود من رسیده بودم به 8 سانت مامام مدام میگفت همکاری ات عالیه کجا دوره دیدی و مدام تمام پرسنل بخش زایمان بهم میگفتن از کادر درمان هستی با همه شوخی میکردم با اینکه درد داشتم پرستارها مخصوصا خیلی باهام دوست شده بودن
مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۳ ماهگی
خوب اینم از تجربه زایمان طبیعی من با چند روز تاخیر 😁
وقت داشتم ولی تنبلیم اومد بیام بنویسم.

خوب من از دو هفته تقریبا قبل زایمانم دردای کاربن شروع شده بود تقریبا بیشتر وقتا درد پریودی داشتم که اذیتم میکرد ولی عادت کرده بودم بهش .من از ۳۵ هفته پیاده روی رو شروع کردم که به نظرم خیلی تاثیر داشت توی راحتی زایمانم😉
تقریبا هر روز پیاده روی میکردم بیشتر روزا روزی دو ساعت میشد
خیلی هم سخت بود چون بر نی نیم پایین بود و قشنگ فشار می آورد به مثانه😵‍💫 ولی وقتی به این فکر میکردم که روی زایمانم تاثیر داره توانمو جمع میکردم و تا جایی که می‌تونستم ادامه دادم.
هرشب درد پریودی رو داشتم تا اینکه شب آخر بازم همون دردا بود و خستگی پیاده روی اینم بگم من ورزش جدول و پله و چمپاتمه راه رفتن هم داشتم که بنظرم ایناهم خیلی تاثیر داشت🤌
صبح که پاشدم حس کردم دردم نسبت به روزای قبل بیشتره وقتی هم رفتم سرویس یه لک قهوه ایی دیدم که دلم ریخت فهمیدم جدی جدی انگار زایمانم نزدیکه 😄ولی بازم توجه نکردم با همسر جان بازم ساعت نو صبح پاشیدیم رفتیم پیاده روی که تلاشهای آخرم بزنم😅
خودم انقد اذیت بودم که دعا دعا میکردم که دیگه آخرش باشه ولی از یه طرف هم اصلا به زایمان نمیتونستم فکر کنم 😂🤦
صبح حدود چهل پنجاه دقیقه پیاده روی کردم که تو اون مدت بازم درد داشتم ولی کم
دیدم اینطور نمیشه هنوز اصلا معاینه نشدم بودم کنجکاو بودم ببینم چند سانتم به ماما همراهم پیام دادم و رفتم مطب معاینه کرد انقدی درد نداشت چون کامل شل گرفته بودم اینجا رفتار ماما هم خیلی مهم بود با مهربونی انجام داد و سعی می‌کرد حواس منو پرت کنه 🤭
گفت کلا یک سانتم سر بچه هم درشته سرشم کامل تو لگنه ولی دهانه رحمم کامل نرم نشده هنو🙃
مامان آوش مامان آوش ۷ ماهگی
سلام به همگی من دو روز پیش زایمان کردم و به رسم گهواره اومدم تجربه بزارم ، من از بی حسی اپیدورال استفاده کردم و البته خیلی راضی بودم، صبح ساعت ۷ و نیم حدودا دردام شروع شد، انقباضاتم میگرفت و ول میکرد ولی منظم نبود، یکم کارامو کردم صبحانمو خوردم، خونمو مرتب کردم ، شک داشتم که درد زایمان باشه، رفتم یه دوش گرفتم اومد و دیدم خوب نشد و داره دردام بیشتر میشه، وسایلمو جمع کردم و رفتم بیمارستان، ساعت ۱۲ حدودا بیمارستان بودم، معاینم کردن ۳ و نیم سانت بودم، روز قبلش دکترم معاینه کرده بود و ۳ سانت بود،کیسه آبم رو پاره کردن همون وقت که اصلا درد نداشت و سرم فشار وصل کردن، بعد از سرم فشار دردام یل زیاد شد، اینجاش یکم سخت بود ، دیگه مامام اومد و بردم ورزش و گفت اگه اپیدورال میخوای باید حداقل ۵ تا ۶ سانت باز باشه ، با ورزش به سختی و دردناکی رسیدم به ۵ و نیم و دکتر بی حسی اومد ، وقتی بی حسی رو زد دیگه آب بود رو اتیش ، همه دردام رفت ، خیلی خوب بود، خیلی ضعیف انقباضاتم و حس میکردم، که بهم گفت هر موقه حس کردی فشار بده ، انجام دادم و اصن یه رب بعدش ۹ سانت بودم ، دکترم اومد و اینجا باز انقباظات رو بیشتر حس میکردم و دردناک بود ولی به دردناکی قبل بی حسی نبود، هر کاری گفتن انجام دادم و ساعت ۳ و ۴۰ دقیقه زایمان کردم، همینکه زایمان کردم درد انقباظات تموم شد، و دکتر شروع کرد بخیه زدن، که یه حس سوزن سوزن حس میکردم ، بد نبود، و تمااااام ، رفتم بخش و حالا اثر بی حسیا رفته هیج مشکلی ندارم ، فقط بخیه هام درد میکنه
مامان Yazdan مامان Yazdan ۵ ماهگی
سلام مامانای عزیز خوبین خوشین انشالا
من از روزی که زایمان کردم تازه فرصت کردم بیام گهواره یه دل سیر پیامها رو بخونم و براتون از تجربه زایمانم بگم
خب به نام خدا
دکترتوی ۳۷ هفته گفت که باید پیاده روی کنی و منی که زود از پیاده روی خسته میشدم و خیلی تنبلیم میشد کلا سه شب اونم پشت سر هم نبود شب در میون‌رفتم که شب آخر دردم گرفت ولی خیلی شب آخر پیاده رفتم از بعد از ظهرش ترشح قهوه ای و چند قطره خون دیدم ولی مشکلی نداشتم رفتم پیاده روی که ساعت ۱۲ شب یه حس فشار تو واژنم احساس کردم که داشتم برمیگشتم خونه تو مسیر خونه یکی دوبار همون‌جوری احساس فشار همراه با درد داشتم ولی خیلی خفیف رسیدم خونه دراز کشیدم گفتم شاید مال پیاده روی زیاده ولی دیدم نه ساعت ۱ شب شد ساعت ۲ شب شد ولی این دردا بیشتر داشتن فشار میاوردن تا حدی که دردم میگرفت نمی‌تونستم تکون بخورم ولی هر ۲۰ دقیقه بود ساعت ۲و نیم رفتیم بیمارستان که معاینه کرد گفت ۳ سانت باز شدی و من ساعت ۳ بستری شدم ولی دردام همون‌جوری بود هر یه ربع ده دقیقه یه بار ولی اصلا سرو صدا نمی‌کردم فقط تنفس عمیق و دم و بازدم تا ساعت نزدیک ۵ دردام بیشتر و فاصله اش کمتر شده بود ومن چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم ساعت۵و نیم اومد برام تزریقش کرد و اون موقع ۴ و نیم سانت بودم وقتی تزریق کرد انگار توی بیهوشی بودم خواب و بیداری هیچی حس نمی‌کردم خیلی خوب بود .
ساعت ۶ دکترم اومد و من اون موقع فقط یکی از پاهام درد عجیبی گرفته بود به حدی که داشت فلج میشد به دکترم گفتم پام داره فلج میشه گفت چیزی نیست نگران نباش و در کنارش لرز هم منو گرفته بود که این حالتها خیلی رو اعصاب بود