۹ پاسخ

وای که حرف دل منو زدی هر شب داستان دارم تا بخوابه چقدر گریه بهونه گوشی پدرم درمیاد تا بخوابه

کاش مردا یکم بیشتر زنارو درک کنن . بعد میگن دلیل این همه طلاق چیه طرف سرش میجنبیده . خب مطمئنا کمبودی حس میشده
بخدا منم خسته شدم امشب انقد گریه کردم چشام میسوزه

دخترمنم اینطوربود عادت کرده بود با فیلما اینستا بخوابه دیگه یه شب گفتم پسرعموت برده گوشیمو دیگه عادت کرد شبا تابیداره نمیارم گوشیمو جلوچشمش

من خودشونم بکشن غش کنن از گریه بهشون نمیدم

در مورد کمگی طول روز مادرشوهرم پدرشوهرم‌میبرنش حیاط خونشون بازی میکنن ولی دیگ سرده حیاط نمیشه خونه هم انقد درو میکوبن عصاب میشم

درکت میکنم‌منم خستم از تنهای مسعولیت بچه داری از کار خونه گرفته تا کارای پسرم حتی آشغالم من میزارم ادم‌کمکی ندلشته باشه سخته خیلی مردهامونم چه مرگشونه نمیدونم هی میگف بچه بیاریم الان اوردم یدونه بیرون نمیبره همش اینور اونوره خنگ

من فکر میکردم فقط دختر من اینطوریه...البته من شوهرم عادتش داده

عزیزم مردا کلا بی معرفتن منم دلخوشیم فقط همین پسرمه

عزیزم دختر منم به محض اینکه بیدار میشه میگه مامان گوشی داری ؟اینو شاید بیست بار پشت سر هم میگه من فقط میگم گوشی بابا برده .بعد سوالو برعکس میکنم میگم مهوا گوشی داری میگه نه میگم پس بریم پویا ببینیم.تا شب مهارش میکنم ولی باباش ک میاد میپره بغلش میگه گوشی مامان آوردی؟ 😂😂😂اونموقع دیگه دلم میسوزه نیم ساعت میدم بهش .

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
خانوما یه سوالی داشتم میشه لطفا کمک کنید پسر من خیلی گریه میکنه از صبح که از خواب بیدار میشه گریه میکنه تا شب که بخواد بخابه برا چیزای الکی میزنه زیر گریه خودشو پرت می‌کنه زمین جیغ میزنه خودشو گاز میگیره مبل رو گاز میگیره یا منو یا هم خواهرشو موهاشو میکنه سر من داد میزنه هر کاریم بکنم بدتر میشه بخدا از صبح هم که بیدار میشه همش دستم به دهنشه که گرسنه نباشه بهونه گیری کنه صبح برا صبحونه تخم مرغ میدم تا وقت نهار که بشه شیر موز میدم بهش ظهرا غذاهایی متنوعی درست میکنم میدم ساعت ۲ اینا میخوابن دیگه تا ساعت ۴ و نیم و ۵ بعدش که بیدار میشن بهونه بیرونو میگیرن باباشون میبره پارک تاب بازی یک ساعت دوساعتی میگردونه میاره اورد که خونه بازم گریه میکنه خودشو پرت میکنه اینور اونور میبرمش حیاط ماشین سواری میکنن باهاش بازی کنم باهاش اما بازم گریه میکنه همش دنبال پدرش گریه میکنه که منو ببره اونم کار داره نمیتونه که همش پیش این باشه منم هر کاری میکنم سرشو گرم کنم دنبال پدرش گریه نکنه نشدنیه که نشدنیه دیگه کم میارم از بس باهاش حرف میزنم نازشو میکشم که گریه نکنه هر کاری بگید کردم بخدا سر کتاب هم باز کرذم اما بازم اروم نمیشه اصلا دیگه موندم چیکار کنم از دست گریه هاش از صبح تا شب ۱ ساعت اروم نیس که بگم ارومه منم مغزم استراحت میکنه نه همش گریه همش بهونه خسته شدم دیگه دیگه بعضاً عصبی میشم داد میزنم سرش میزنمش بعدش خودم ناراحت میشم خودم خودمو میزنم که دستم بشکنه چرا زدم 😭😭😭😭😔😔
مامان یاسین مامان یاسین ۱ سالگی
خب بعد از ۲۴ ساعت که از واکسنش گذشته بیاین براتون تعریف کنم ، چون دیگه فکر نمیکنم علائمی داشته پیدا کنه
من همه ی اینایی که اینجا گفتم رو مو به مو اجرا کردم از یه هفته قبل شروع کردم به تقویت کردنش
صبح واکسن غذای مورد علاقه اش رو دادم البته نذاشتم زیاد بخوره که معده اش سنگین نشه چون ممکنه بعد واکسن حالت تهوع بگیرن
قبل واکسن اصلا مسکن ندادم واکسن که زدیم اومدیم خونه شربت پاراکید نصف وزن بهش دادم
و شروع کردیم به بازی کردن و کارای مورد علاقه و دنبال بازی این وسطا مرتب بهش آب و مایعات دادم ، هندونه ، آب هویج ، آب انار و انگور دیروز دادم خورد ، شیرش هم از روزای دیگه بیشتر دادم به جاش حجم غذاشو کم کردم ولی مقوی دادم .
از ساعت ۱۰ که اومدیم خونه تا ساعت ۲ یه سره داشت راه میرفت منم هر دوساعت وقتی مینشست آب سرد میریختم تو کیف ای سرد و از روی پاچه شورتش میذاشتم رو حتی واکسن
یعنی فقط خنکی اون میرسید به پاش ( هربار تا ده دقیقه میذاشتم باشه )
پاراکید رو دفعه های اول ۴ ساعت دفعه دوم ۵ ساعت تقریبا دادم تا شب بعدم دیگه از آخر شب تا حالا ندادم جون نه تب داشت نه درد
نصف شب هر نیم ساعت پاشدم تبش چک کردم که خداروشکر از ۳۷.۲ بالاتر نرفت
از شب که دیگه خوابید من شروع کردم هر یه ساعت پارچه گرم کردم گذاشتم رو پاش شب با شلوار خوابوندم و پتو رو پاش انداختم پارچه هم که گفتم هر یه ساعت گرم میگردم میذاشتم
خلاصه که خداروشکر راحت‌ترین واکسنی بود که گذروندیم
البته سر واکسن ۴ و ۶ هم خیلی اذیت نکرد ولی غر میزد
این واکسن نه غر زد نه تب کرد نه درد داشت حتی پاشم لنگ نمیزد و مثل همیشه تا الان مشغول بازی و بدو بدو کردنه
گفتم تجربه ام رو با شما هم در میون بزارم
بابای مزی بابای مزی ۲ سالگی