ای خواهر نگو منم الان بچم رفته تو سه ماه ۲بار رفتم خونش خودم که دوست دارم کمتر برم
اما اونم دیگه دوست نداره من برم خونش از رفتاراش معلومه قبلا میتونستم براش کار کنم همش بهم میگفت بیا
الان هر روز دختراش اونجان ولی به من نمیگه بخاطر اینکه بچه سوم آوردم ناراحته
نه به خودم اهمیت میده نه به بچم
یچه خواهرشوهرم ۴ماه اش هست چون پسره جوری قربون صدقه اش میره که نگو
مادرشوهر من تازه ازم میپرسه شیر بدم این کارو کنم؟نکنم؟ اجازه میگیره ولی من بازم دوس ندارم تن تن برم خونشون😂
ولی مادربزرگ شوهرم خیلی رو مخه همش بهم میگه این کارو کن اینجور کن بچه رو گشنشه شیر بده سردشه واااای دیوونم میکنه
حق داری
من قبلشم دوست نداشتم الانم که دیگه بدتر🥲🤦♀️
من تا چهل روز نرفتم بعدش هفته ای یکبار
مادرشوهر فامیل نمیشه
دخترم دوماهه بود نوشابه ریخت دهنش تا اومدم بگم نده دیدم ریخت تو دهنش کلی باهاش بحث کردم آخرشم گفت بچمه خون خودمه ب تو چه منم رفت و امدمو کم کردم اما هربار میرفتم چیزای چرت و پرت ب خورد دخترم میداد ازش متنفرم ک اینهمه سال اذیتم میکنه از خودم متنفرم ک ب خاطر همسرم مجبورم گاهی رفت و آمد کنم
هنوزم از لج من چیزایی میده ب دخترم ک بهشون حساسیت داره و بخوره اذیت میشه
من نمیرم ولی اونا همش خونم پلاسن
افسرده گی همیشه بوده
منم نه دلم میخواد برم نه دلم میخواد اون بیاد چون توی همه دخالت میکنه
کلاه سرش میکنم میگه چرا میکنی نمیکنم میگه چرا نمیکنی پستونک میدم میگه چرا میدی یدونه پتو میکشم روش میگه چرا بچه رو پتوپیچ نمیکنی
هیییی
فک کنم افسردگی قبل زایمانم بود😂
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.