سوال های مرتبط

مامان گیسو مامان گیسو ۱۳ ماهگی
مامانا بیاین از خاطرات زایمان بگیم
من از اول بارداری همش میگفتم زایمان طبیعی دیگه خیلی هم شوق داشتم برا زایمان طبیعی اصلا نمیترسیدم روز روز شد رسیدم ۳۴ هفته ترس افتاد تو جونم از ی صبح تا عصر گربه میکردم میگفتم من زایمان طبیعی نمیخام میخام برم سزارین
دیگه شوهرم نا احت شد گربه میکنم آدرس ی دکتر پیدا کرد رفتم پیشش گفت کارم کردم و اوکی شد روز چهار شنبه رفتم‌پیش دکتر گفت جمعه بیا برا عمل
من شب پنج شنبه رفتم عروسی که جمعه صلح برم عمل دکتر پیام داد عملت افتاده برا جمعه باز جمعه شبم رفتم عروسی کلی رقص کردم و ۴ صبح اومدیم خونه ۶ صبح رفتیم بیمارستان و ۹ رفتم اتاق عمل بی حس شدم خیلی ار اتاق عمل می‌ترسیم ولی قشنگ ترین حس دنیا بود برای ی زندگی جدید دیگهخاهر بزرگترم همرام بود وقتی خاستم برم تک اتاق عمل شوه م و خاهرم گریه کردن منم گربه کردم
دیگه رفتم عمل شدم و تو اتاق عمل نی نیم آوردن پیشم
بعد دیگه شوهرم تو آسانسور نی نی رو دیده بود و ازش عکس گرفته بود برا همه فرستاده بود این بود داستان ما شما هم بگین
مامان 𝑴𝑨𝑹𝑽𝑨🐣 مامان 𝑴𝑨𝑹𝑽𝑨🐣 ۱۱ ماهگی
🔺(تجربه عمل هموروئید)🔺
خب من مادرم ۶ماه پیش عمل کرد و سختش بود اما زودی شروع کرد ب کارای روزمره،من کلا نمیخواستم عمل کنم و مدنظرمم لیزر بود اما یک ماهه ک جز هموروئید شقاق هم اضافه شد و دردش وحشتناک بود مجبور شدم باوجود بچه برم سراغ عمل پرس و جو کردم گفتن عمل جراحی بهتره هرچند چه جراحی چه لیزر اگه مراقبت نکنم برمیگرده من چون مادرمو دیده بودم فک کردم مثل اون راحته ،خلاصه براتون بگم تروخدا تروخدا تروخدا اگه دچارش نیستید نزارید یبوست بشید و مراقب تغذیه تون باشید اگه دچارشید و عود نکرده مواظب باشید ،من عمل کردم کرمانشاهیا شاید بشناسن دکترم ناهید صوفی و بیمارستان بیستون،خود عمل ک کار ۱۰ دقیقه بود و اصلا نفهمیدم بیهوشی از کمر شدم و ۴ساعت بعد عمل بی حسیم رفت دردا شروع شد شب بیمارستان بودم دردام با مسکن هم خوب نشد تا اینکه مخدر برام زدن تونستم دوسه ساعتی اروم شم ولی باز نصفه شب اومد سراغم خلاصه صبش شد گفتن بشین داخل لگن اب و بتادین ۲۰ دقیقه ای نشستم و پرستار گف پاشو ک گاز رو دربیارم بچه ها چشام دراومد وای الان روز سومه عمله یادش میوفتم بدنم میلرزه، دوسه ساعت بعد ترخیص شدم و الان بعد ۳روز درد انچنانی ندارم واقعیتش درد قبل عملم بیشتر بود حتی مدفوع اول ب اندازه قبل عملم درد نداشت اذیتم بچم رو نمیتونم بگیرم و کارروزمره هم نمیتونم انجام بدم ولی اگه باز به قبل برمیگشتم بازم انجامش میدادم چون دردای گذشتم واقعا عاجزم کرده بود
مامان صدرا مامان صدرا ۹ ماهگی
سلام مامان های عزیز امیدوارم حال دلتون خب باشه
سمانه جانم روند زایمان رو تعریف کرد منم یادم افتاد و گفتم تعریف کنم بمونه
پارت پارت بریم جلو چون طولانی هستش
پارت اول
امروز ۱۴۰۳.۱۱.۳
من ۳۸.هفته و ۵ روز ساعت ۵.۵ صبح کیسه آبم ترکید
و اول با استرس زنگ زدم به ماماهمراهم
که چیکار کنم ماماهمراه من شکوفه رمضانی بود
گفت برو بیمارستان قرار ما برای بوعلی بود رفتم بوعلی منو بستری کردن لباس اینا مو عوض کردم معاینه کردن ۲ سانت بودم دکترم هم فاطمه سروستانی بود هرچی زنگ زدن جواب نداد آخرش زنگ زد خودش گفت بگو بیاد تامین من اونجام
زنگ زدم به شکوفه رمضانی گفتم چیکار کنم گفت تا ظهر تو به سه سانت فکر نکنم برسی بیا تامین منم اونجا شیفت هستم میام پیشت
ساعت ده صبح با انژیو از بوعلی اومدم بیرون هوا سرددددد زمین یخ رفتم تامین
اونجا تا معاینه کنن نامه بستری بگیرم ساعت شد ۱۱.۵ رفتم تو اتاق بستری شدم یه دختر هم همسن خودم اونجا بستری بود
آمپول فشار سرم اینا رو آوردن زدن برام و من خوابیدم
اصلاااا روحن آمادگی زایمان طبیعی نداشتم 🥺
مامان نویان وتو دلی مامان نویان وتو دلی ۹ ماهگی