۱۰ پاسخ

وای مث شوهرمنه😂. ولی وقتی بیاد پشیمون میشه نگران نباش

حالا بنده خدا شوهر من هرچی میگم موافقت میکنه و میگه هرکاری صللحه و درسته انجام بده بیشتر کارا ب حرف و مشورت و اجازه من پیش میره
چی میشه ک بعضی مردها با جون بچشون قمار میکنن یا حرف شریک زندگیشونو گوش نمیدن🤔😐

اون نیومد توام نرو کاری نداره که ولی شک نکن داخل میاد و از رو عصبانیت نگرانی بچه این حرفو زده نگران نباش عزیزم

شماهم مثل خودش رفتار کن.چه احترامی اخه

رفتاری ک خودش میکنه رو با خانواده خودش انجام بده ببین خوشش میاد

هیچ وقت هیچکسو آنقدر بزرگ نکن که دیگه یادش بره کیه ، از الآنم کلا هر روز نرو خونه مادرش حد تعادل خوبه، زیاد که بری میشه وظیفه

ببخشید علائم عفونت ریه چی بود میشه لطفا بگید

مرداهم فقط عصبانی شدن بلدن خرای ابلهه

مردا همشون عوضین بخدا

همه مردا همینن

چرا مشکلی داره با خونوادتون؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان جوجوی من😍 مامان جوجوی من😍 ۷ ماهگی
۲سال پیش توی هوای سرد زمستونی ک دیگه ناامید شده بودیم خودمو شوهرم ک ما بچه دار نمیشم دختر خاهرم گفت خاله بریم اصفهان پیش ی دکتر خوب منم ک خیلی ناامید بودم گفتم منک تمام دکترارو رفتم بزار این یکیرو هم برم ۳سال هرماه اصفهان بودم تو سرما و گرماه حرکت کردیم برا تهران اونجا ک رسیدم چون جایی نداشیم رفتیم تو پارک روبرو متب نشستیم چن ساعتی بعد دکتر پیش دکتر ک رفتم با حال خیلی خراب ب دکتر گفتم برا کاشت بزن دیگه نمیتونم دکتری کنم خسته شدم دکترم گفت تا فردا باید بمونی ک شوهرت آزمایش بده ماهم هتل گرفتیم برا یک شب فرداشم ک آزمایش دادیم حرکت کردیم برا دزفول ماه بعد ک خاستم بریم تهران شوهرم گفت دیگه من نمیتونم بیام خسته شدم از دکتری منم ک همیشه بهش روحیه میدادم با اینک خودم روحیم صفر بود خلاصه رفیم صب ک هوا خیلییی سرد بود ساعت ۴صب رسیدم ماشین پارک کردیم تو ماشین خابیدم😢یادمه من رفتم دنبال نان وا میگشتم همینطور ک شوهرم خاب بود خیلی خسته شده بودیم نون گرفتم حدود ساعت ۱۱شد تو پارک داشتیم صبحانه میخوردیم تا مطب ساعت ۳باز شه رفتم پیش دکتر گفت شوهر ضعیفه منم گفتم خب از یکی دیگه برام اهدا کن گفت ن از شوهرت میتونیم تقویت کنیم منم اومدم بیرون از مطب ب شوهرم گفتم اگ میخام بکارم چرا نرم اهواز نزدیک ترهه هم شوهرم با کلی دعوا قبول کرد هی دکتر عوض میکنی فلان از این حرفا یک سال هرماه میرفتم اهواز برا ای وی اف پانچردرد خون ریزی ٥تا جنین برام تشکیل شده بود ۳تاشو زدم با کلی استرس شوهرم خوشحال ترین بود فک نمیکرد ک باید بمون فک میکرد باردارم ۹روز بعد اوفتادم ب خون ریزی برج ۲پارسال بود حالم خیلی بدشد ۳روز مطب بسته بود من اون ۳روز همرو دفع کردم 😢