#پارت_۵
اینقدر حسم شدید بود و بعد از مدت ها سرکوب شدیدتر هم شده بود که هر چی ارباب آریا میگفت رو در نهایت مطیع بودن گوش میدادم و تشنه ی اطاعت بودم، ارباب آریا اون آدمی نیست که گفتم مکمل منه...این فقط اولین تجربم از بردگی بود...یه خصوصیت عجیبی که ارباب آریا داشت هیچ وقت باهام عادی حرف نمیزد... و از هم ن اول که سلام کردم مثل برده ها باهام رفتار میکرد و شدیدترین تحقیرارو میکرد جوریکه به هق هق میوفتادم....توی جامعه بی دی اس ام این خلاف قانون رابطه ی بی دی اس امیه، ینی همه چی باید طبق توافق طرفین و فقط توی نقش ارباب و بردگی انجام بشه ینی خارج از اون شخص ارباب و شخص برده باید بعنوان دو تا انسانم حرف بزنن و ارباب مراقی احساسات و حالتای روحی برده باشه چون زیاده روی ممکنه باعث اسیب روحی برده و حتی خودکشیش بشه... چون یه برده البته برده ای که حسش واقعی و ذاتیه تمام کنترل مغز و قلب و روح و جسم و همه چیش رو به دست اربابش میده البته منکه اینجوری بودم... و همین خطرناک ترش میکنه... حتی یجا خوندم یه ارباب خطرناک روانی با یه برده ی دختر کاری کرده بود که حرف زدن انسانی رو فراموش کرده بود و توی کل زندگیش تا قبل مرگفقط صدای سگ از خودش درمیاورد ینی در این حد روی مغزش کار کرده بود و این چیزا فقط داستان نیست متاسفانه امکان پذیره....

۹ پاسخ

ادامه شو بزارررر

بعد حضوری با آریا بوده یا فقط چتی

من بخاطرش بیدارم

ارررره بذار

عزیزم درخواست دادم قبول کن

تمومش می‌کنین امشب ؟

امشب چن تا پارت میذاری؟؟؟

فکر می‌کنی چند تا پارت میشه

فقط میترسم از خشونتش بعضیا خوششون نیاد
بچه ها اگه دوس دارین نظرتونو بگین که ادامشو بذارم🙏🏻

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن آریا: شیر روز رو اول تابستون کم کم قطع کردم یعنی آریا عادت داشت هر ساعت یه بار بیاد سراغم و منم میدونستم اذیت میشیم سر از شیر گرفتنش دیگه کم کم شیر های غیر ضروری حذف شد و هر وقت درخواست شیر داشت جایگزین می کردم گشنه بود غذا تشنه بود آب بی حوصله بود و توجه میخواست بازی و خلاصه یه کاری میکردم حواسش پرت بشه و اینطوری شد که وعده های روزانه اش شده بود ظهر قبل خواب و گاهی بعد بیدار شدن از خواب وعده شبانه هم قبل خواب و حین خواب سه تا پنج بار بسته به موقعیتمون قصدم این بود شهریور از شیر بگیرمش که اصلا وقت نکردم و مهر شد و گفتم اگر ادامه دار شه میخوریم به فصل سرماخوردگی و این بچه بیشتر بیقرار میشه ولی گویا دقیق زمانی تصمیم گرفتم از شیر بگیرمش که روز قبل تولدش بود اولش قصدم قطع کامل شیر روز بود پس ظهر بعد اینکه کامل غذا خورد صبح هم زود بیدار شده بود قطعا خوابش میومد تصمیم گرفتم سرگرمش کنم اما تنها چیزی که تمنا می کرد شیر بود و تمام چیزهایی که دوست داشت رو اصلا نمی دید اینجا بود که فهمیدم این تو بمیریا از اون تو بمیریا نیست و راه سختی در پیشمه چیزی که اذیتم میکرد گریه هاش بود یه ساعت بود گریه می کرد و کم کم داشتم شل می کردم که با هوش درمیون گذاشتم و یه جمله اش خیلی به دلم نشست این گریه ها گریه آسیب دیدن نیستن تو به آریا آسیب نمی زنی اینها گریه های سازگار شدن هستند
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
سلام به همه خواستم بگم من ۵ شب که دخترم رو از شیر گرفتم
دو شب اول بی تابی کرد حدود دوساعت گریه ک د تا خوابش برد
به هق هق افتاد هر چی میگفتم میگفت نه اما مقاومت کردم شبهای دیگه ۶ صب بیدار شد و یه یه ساعتی بهونه آورد خوابید
خیلی چیزا امتحان کردم تا از شیر بگیرم زیتون سیز گال تلخ زدم از عطاری تلخک گرفتم ازیترومایسین که شربت خیلی تلخی بود مالیدم رژ لب چسب. هیچی فرقی نکرد فقط فلفل سیاه البته بگم فقط یه بار دهن زد و دید تند زودی پشتش آب خورد و تمام. چند روز فقط میمالم به ممه بو میکنه میگه آخه دیگه نمیخوره و مهمتر از همه اینکه باهاش زیاد حرف بزنید. به عروسکش بگیرد ممه آخ شده به دورو بری ها بگید ممه آخ شده هی تو وهنش بشینه اونوقت راحت میشه گرفتش توی روز که یکی دوبار میگه ممه تا میگم آخ شد میره دنبال بازی فقط مقاومت کنید گریه کرد دلتون نسوزه
و اینکه ما مجبور شدیم پنج شب رو با ماشین دور بزنیم تا بخوابه چون هانا فقط با خوردن سینه می‌خوابید نه بهل نه پستونک نه تاب پس ماشین بهترین گزینه بود