خاننما ازوقتی زایمان کردم مرخص شدم شوهرم توخونه جلوچشماش پرپرزدم از درد ناله میکردم اون بابچه بازی میکردصدابلندمن از سردرد بعد بیحسی داشتم میمردم میگفتم یه ابمیوه بگیرهزارراه میرفت فرارمیکردمیگفت پول ندارم الانم بچم بعد هشت روز از دسگاه اوردن بخش ترخیص کردن میخواستم برم خونه مادرم گفتم حداقال یه پاکت شیرینی بگیر تا داخل مغازع رفتیم گفت پول ندارم تونداری گفتم ن گفت پس بیابریم دلم انقددد شکست بعد دوساعت با مادرش اومدهم شیرینی گرفته بود هم میوه😭دلم خیلی ازش گرفت ینی منو بچم ارزش یه پاکت شیرینی نداشتیم !؟من واسه کی پسر اوردم واسه کی پاره شدم اون شوهرمنه یا شوهرمادرشوهرم!؟؟💔💔💔عصابم بهم ریخت😔😔😔ازش متنفرم وقتی دس خالی منو بچه روفرستادخونه مادرم ازخجالت داشتم میمردم

۳ پاسخ

بلخره بی درک و فهمه
حتما مامانش گفته تو چیزی نبر واجب نیست
من اومدم بخر من ببرم بد ملوم نشه
خوبه که حداقل مامانش اورده
سعی کن دلتو بزرگ بگیری و خیلی استرس اینا نگیری
کمتر ناراحت میشی

شاید واقعا نداره و مامانش خریده

عزیزم لابد پول نداشته

مقالات مرتبط

چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
طرز تهیه شیرینی ساده بدون فر
طرز تهیه شیرینی ساده بدون فر خانگی، سریع، آسان و خوشمزه
مراقبت‌های پس از زایمان سزارین
مراقبت های بعد از سزارین - نکات مهم تغذیه، دارو و ورزش

سوال های مرتبط

مامان گل پسرام مامان گل پسرام روزهای ابتدایی تولد
خانوما دلم گرفته...من واسه بارداری زنداداشم وقتی حامله بود براش کتونی راحتی خریدم و واسه بچه پک جغجغه و ست رختخواب و اسباب بازی حموم و ناخنگیر و شونه و چندتا خورده ریز اینجور و موقعی ک بچه بدنیا اومد دیگه چیزی نبردم و یه جعبه شیرینی بردم و اونا واسه بچه من یه جعبه شیرینی آوردن و مامانم ک بهش گله کرده گفتن اون شیرینی آورده ماهم شیرینی آوردیم اونکه واسه بچه ما کاری نکرده..
مشاهده ۱۲ پاسخ
مامان لیام👼🏻🩵 مامان لیام👼🏻🩵 ۲ ماهگی
شوهرم نزاشت برم شخصی زایمان کنم گفت من پول مفت نمیدم دکترا بخورن کلی داستان سر هم‌کرد که من نرم شخصی سزارین شم چون از طبیعی خیلی میترسم و کلا باهم‌دعوا داشتیم سر این موضوع حتی برگشت بهم گفت من ۲۰ ۳۰ تومن باید شیرینی بدم ب دوستام بعد زایمانت و گوسفند باید ببریم اونم ۴۰ تومن اینا میشه
بعد من بهش گفتم اینا پول مفت نیست شیرینی بدی ب اینو اون هزینه بیمارستان من پول مفته برگشت گفت اره من برای بچم شیرینی که سله همه چی میدم
خلاصه من خیلی ناراحت شدم هیچی نگفتم فرداشم لکه بینی داشتم ک بازم منو بازور برد دولتی ک یه روز کامل ما پایین واسه تشکیل پرونده اسیر بودیم هم اینک دکترا بهم گفتن باید بستری شم برم زایشگاه سه روز بدون اینک چشامو ببندم من بخاطر یه لکه بینی اونجا نگه داشتن اخرشم خودم رضایت دادم اومدم خونه
خلاصه...
ما رسم داریم دهه بزرگ بگیریم مهمونارم ناهار بدیم سنگ ‌تموم بزاریم
امروز بهش گفتم میخوام بر موهامو رنگ کنم ناخنمم درست کنم این چند روز که وقت دارم و زایمان راحتم ک ندارم حداقل واسه روحیه خودم میخوام اینکارارو انجام بدم بعد گفت واسه دهه یهو میری موهاتو رنگ میکنی بهش گفتم نه نمیخوام برام دهه بگیری بر من
بعدش گفت میام خونه باهم حرف میزنیم
حرفم اینجاست که واسه همه چی میخواد هزینه کنه انوقت واسه زایمان من میگ من پول مفت نمیدم ب دکترا و از این حرفا
منم بخاطر این کارش اصلا دلم نمیخواد برای من دهه بگیره
وقتی برای سلامتی منو بچم ارزش قائل نیست دهه رو میخوام چیکار
تو ده رو واسه خودنمایی میخوایی بگیری برو بگیر ولی من پامو ت اون دهه نمیزارم
شب میخواد بیاد راجب دهه صحبت کنه چی بگم بهش بنظرتون ?
مشاهده ۵۰ پاسخ
مامان امیرسام یاشار مامان امیرسام یاشار ۸ ماهگی
خانم یه سوال من بعد اینکه زایمان کردم خیلی ولع شیرینی گرفتم کنم خیلی چیزای شیرین دلم می‌خواد انقدر شیرینی می‌خورم خودم با شیرینی خفه می‌کنم، البته بارداری قند داشتم و محدود بودم نمی‌تونستم شیرینی جات بخورم یعنی شاید به خاطر اونه که خودم محدود کردم الان ولع شیرینی
گرفتم؟؟؟؟
مشاهده ۴ پاسخ
مامان نگار و آرمان مامان نگار و آرمان ۱ ماهگی
زایمان کردم .شوهرم سر زایمان قبلم فقط شیرینی خرید گل نخرید .خیلی ولخور بودم ار دستش .بهشم گفته بودم سر این زایمانمم میخواسته بخره بیمارستان گفته نمیزاریم گفته پس موقعی خواشتیم بیایم خونه میخرم .بعد اومدم خونه تا خواهرم و دخترم رفتن گل و شیرینی گرفتن .اقا هم نگرفت دیگ همونو به پای خودش تموم کرد ‌خیلی دلم گرفته .اصلا سوپرایز نشدم دخترم خیلی ذوق داشت بخاطر دخترم یکم ذوق کردم .به شوهرم گفتم واقعا که یعنی من برا تو ارزش یه گل و شیرینی نداشتم ک نگرفتی .اقا چیکار کنم نمیتونم فراموش کنم خیلی دلم گرفته
مشاهده ۸ پاسخ
مامان niki مامان niki ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بعد از اینکه دردام منظم شده بود ولی قابل تحمل بود ینی همش با تکنیک تنفس کنترل میکردم تا اینکه زنگ زدم به ماما همراهم گفت بیا معاینه ات کنم بااون همه دردم رفتم معاینه شدم وفقط یه سانت بودم ولی انگار دهانه رحمم کوتاه شده بود به سرعت قرار بود باز بشه
نامه بستری داد رفتم بیمارستان یاس سپید قبلشم باز ۱ ساعت پیاده روی کردم بعد رفتم بستری شدم ینی اون ساعت هفت ونیم غروب بستری شدم
بعدم شروع کردن از من nst گرفتن
که وقتی وصل کردن به من گفتن مطمئنی درد داری گفتم آره خیلی درد دارم و دردای خیلی زیادی داشتم ولی اونا میگفتن این دردا شدید نیس
بعد یهو پرستاره گوشی و گرفت زنگ زدم دکتر گفت یه نفر اومده که nst ضربان قلب جنین ۱۷۰ و یه خط صاف گرفته که دکتر بهشون گفت دولیتر سرم براش وصل کنید احتمالا درست میشه
بعد از وصل کردن سرم من ک همچنان درد داشتم و داشتم دردام رو کنترل میکردم...
مشاهده ۱ پاسخ
مامان سوین و آتیلا مامان سوین و آتیلا ۵ ماهگی
سلام از زایمانم تعریف کنم براتون.
دیروز صبح ۳۹ هفته و یک روزم بود رفتم دکتر معاینه کرد گفت یه سانت هست معاینه تحریکی کردم دو سانت شدی بعد اومدم خونه درد کمر منو کشت دیگه بعد دیدم کم کم داره سراغم درد میاد گفتم حتما مثل اون یکی روزام هست بعد با درد زیاد رفتم دستشویی دیدم خون ازم داره جاری میشه زودی زنگ زدم دکترم گفت زود بیا مطب رفتم نگاه کرد گفت دوسانتی اما بدجور درد داشتم گفت یه ساعت راه برو بیا بازم معاینه کنم ببینم چطور شدی من تا شروع به پیاده رویی کردم دردام خیلی بیشتر شد زده به مستقیم کمرو رحمم بعد رفتم پیش دکتر گفت دردات زیاده معاینه نمیکنم پاشو بریم بیمارستان به بیمارستان که رسیدم گفتن ۴ سانت باز شدی بعد اومدم منو فرستادن بخش زایمان اینم بگم هرکی بگه طبیعی راحته من دو تجربه داشتم واقعا خیلی سخته از درد داشتم میمردم هی دکترم امپول ضد درد میزد اما فایده نداشت توپ داد روش داشتم می‌پریدم بعد از چند ساعت ساعت های آخر به پاهام یه فشاری اومد فک کردم فلج شدم یا خدا زایمان چقدر سخته بعد داد زدم بچه داره میاد دیدم
مشاهده ۶ پاسخ
مامان mami👣❤️ مامان mami👣❤️ ۳ ماهگی
زایمان طبیعی پارت#۴زور اول زور دوم زور سوم دخترم رو گذاشت.رو شکمم احساس شیرینی بود اما من هنوز درد داشتم 🥲 با اون حالت گفتم قیچیم ک نکردی خندید گفت ن خیالت راحت اینقد خوب همکاری کردی فقط پرینت پاره شد اونم نزیاد خلاصه دردمو برداشتن لباس تنش کردم و زود از اتاق بردن گفتم کجا میبرینش گفت الان‌میارن تو ب فکر خودت باش.. واقعا هم درد زیادی داشتم و اصلا دردم کم نشد برعکس زایمان اولم تا پسرم ب دنیا اومد دردام همش رفت خلاصه شروع کرد ب بخیه زدن گفتم تو رو خدا بیحسی بزن با خنده گفت خجالت بکش دخترم این همه درد کشیدی برا چند تا بخیه بیحسی نمیخواد ..🫠 .. و بخیه میزد و منم حسشون میکردم و همین جوری از درد ب خودم میپیچیدم ب ساعت اتاق نگاه میکردم نمیتونستم ببینم ساعت چنده چون چشام تار میدید گفتم ساعت چنده گفت ۱۲ و ۲۰ دقیقس .. خلاصه همین جوری درد میکشیدم کار ماما تموم شد اومد گفت الان برات آرام بخش میزنم .. آرامبخشو هم زد ولی فایده نداشت گفت این دردت طبیعی رحمت دارا برمیگیره سره جاش منم اینقد درد داشتم همش میلرزیدم نگووووو خون ریزی کردم😪 بعد ربع ساعت دوتا قرص مسکن درد خوردم گفتن تا دوساعت بعد میبریمت تو بخش اگ‌میتونی بخواب.. ولی من از درد همش ب خودم میپیچیدم نمیدونم چی شد خوابم برد بیدار شدم دیدم برام تنهار اوردن گفتم بخور ک ببریمت تو بخش بزور یه لقمه خوردم اومدن دنبالم خدمه دستمو گرفت
مشاهده ۷ پاسخ
مامان علیرضا مامان علیرضا ۷ ماهگی
#تجربه_زایمان
پارت۶
بعد از اینکه رسیدم بخش مهم ترین قسمت بعد از بی حسی این بود دختر کناریم بهم گفت اصلا سرتو تکون نده و با حرف نزن ، منم همیکارو کردم
ساعت ۱۲ اون دختره رفت و یه دختر دیگه ایی رو اوردن سزارینی بود اون بعد من عمل شده بود ، اما اون حرف میزد کوشی گرفت دستش خیلی تکون خورد که اخرش گردنش گرفت از بی حسیااا ، من خابیدم اومدن تو بخش بازم ماساژ رحمی منو دادن ، تا ساعت ۶ ونیم بهم کفتن مایعات بخور خوردم ، خانواده شوهرم اومدن ملاقاتم خیلی خوشحال شدم ، بعد گفتن شیر بده که نداشتم بهش بدم ، بعد خابیدم تا ۱۰ ونیم بهم گفت باید حالا پاشی ، قسمت فجیع برا من این بود ، نمیشد تکون بخوردم درد داشت منو دیونه میکرد
مشاهده ۱ پاسخ
مامان 👶🏻بلوط🤩 مامان 👶🏻بلوط🤩 ۶ ماهگی
خلاصه بچه ک آوردن بیرون هیچ دردی نداشتم جز بخیه زدن
بد منو بخیه زد بعدش برد منو پیش بچم خدارو شکر بچم دستگاه نرفت
رفتم اونجا دیدم مادرم با زن داداشم داخل اتاقه پیش بچه منو تو اون حال دید پس افتاد فک کن قیافم عوض شده بود لباسم خونی بود مادرم گریه میکرد میگفت بمیرم برات دخترم😭😭🥺میگفت ببین بچتو میگفتم نا ندارم ببینم
مشاهده ۵ پاسخ
مامان ایلماه🌙 مامان ایلماه🌙 ۱ ماهگی
شوهرم اومد و اول منو بوس کرد و ی شاخه گل و ی کارتون شیرینی باهاش بود🥺 بعد رفت سمت نی نی بغضی شد خیلی حس قشنگی بود
خانما خدا واسه اون پرستار نسازه باز اومد ماساژ شکمی انجام بده🥺
این بار ب مادرم گفت دستمو گرفت انجام داد باز گریه کردم
حتما به دکترتون بگید ی بار انجام بدن و فقط حین عمل
اونم دیگه اخرین ماساژ شکمی بود
فرداش هم چون همه چی اوکی بود مرخص شدم
مشاهده ۶ پاسخ
مامان هلو🍑(سامیارم) مامان هلو🍑(سامیارم) ۶ ماهگی
تجربه سزارین پارت چهار

حین عمل فشارم افتاد و حالم بهم میخورد گفتم به دکتر آمپول زدن و من خوابم میومد بد حال بودم چون تیروئید هم داشتم همش فشارمو چک میکردن حالمو میپرسیدن چون بد حال شدم کولر روشن کردن روم بعد یهو دیدم صدای پسرم داره میادهمونجا بود که گریم گرفت و گریه کردم بعد اینکه عمل تموم شد بردنم ریکاوری و یواش یواش لرز اومد سراغم و اثرات بیحسی داش میرفت و من دردام شروع میشد ۴۰دیقه موندم تو ریکاوری بیحال بودم بردنم تو اتاق پیش بچم شوهرم با مامانم و مادر شوهرم منو برداشتن گذاشتن رو تخت لرز وحشتناکی داشتم جوری که تا یه هفته دندونام درد میکرد انقد بهم خورده بود نمیتونستم چای بخورم درد میکرد ۱۲ساعت رو تخت بودم از تشنگی داشتم میمردم و التماس میکردم فقط یه قلپ آب بدین بهم و پرستارا قبول نکردن از کمر درد داشتم جیغ میزدم و حین اینکه بیحسی داشت میرف اومدن ماساژ دادن شکممو بخاطر همونم خیلی درد داشتم ولی گل پسرمو نگاه میکردم بغلم خوابیده انگار دنیا رو میدادن به منو همچی یادم میرف و یچیزی هم خیلی آرومم میکرد که از وقتی از ریکاوری اومدم شوهرم پیشم بودو دستمو محکم گرفته بود و همش قربون صدقم میرف خیلی روحیه میگرفتم خوشحال بودم که شوهرم و پسرم کنارمن🥰
مشاهده ۶ پاسخ
مامان نیلا مامان نیلا ۵ ماهگی
و اینکه هزینه بیمارستان بسکی به شیرینی و انعام دادن به خدمه و ماماها هم مربوطه من به سه چهار تا از ماماها و دو تا از خدمه ها شیرینی انعام دادم و پایین برا ترخیص که رفته بود شوهرم سریع زنگ زدن به زایشگاه که خانم فلانی انعام داده؟! زیر نظر ماما زایمان کرده یا خودش زایمان کرده همه اینا رو هزینه ها تاثیر دارن
و اینکه بعد بدنیا اومدن بچه شوهرم اومد داخل و دیدن ما ینی همه بعد زایمانشون شوهراشون میومدن میرفتن و گیر نمیدادن پرسنل هم خوب بودن فقط اتاقاشون گرم بودن
یه چیز مهم خانوما بعد زایمان اکه شکم درد شدید داشتم خطرناکه من چون شکم درد شدید داشتم دکترم اومد گفتم بهش که اونم گفت بذا ببینم رحمتو معاینم کرد و گفت لخته خون مونده تو رحمت و همه رو خودش درآورد و الان دردم کمتره خداروشکر
مشاهده ۶ پاسخ
مامان Yasn,Ayhn,Shahn مامان Yasn,Ayhn,Shahn ۷ ماهگی
#زایمان طبیعی دوقلویی
#پارت چهارم
وارد بخش زنان که شدم بهم گفتن برو رو تخت ۷ بخواب...منم با مادرم رفتیم اونجا و مادرم قرار شد شب پیشم بمونه
بعد از ظهر مادرشوهرمم اومد بهم سر زد...میگفت واسه زایمانت زود نیست؟گفتم نمیدونم والا...دکترم بستری م کرده
بعدم خواهرشوهرام بهم زنگ زدن و گفتن دردات طبیعی فک نکنیم زایمان کنی؛فردا برمیگردی خونه...تا هفته ی بعد که دردت زیاد شه
منم سر در گم بودم که خدایا زایمان میکنم یا نه؟!
از طرفی هم چون هنوز فروردین تموم نشده بود و آخرین روزش بود و من دوس داشتم پسرام اردیبهشتی بشن؛ته دلم راضی بودم که زایمانم به تعویق بیافته🤗
اینم بگم که اون درد مبهم دیگه ازش خبری نبود کلا از صبحی که رفتم بیمارستان درده افتاد و دیگه درد نداشتم
مامانم برام دمنوش گل گاوزبان و زعفران و نبات تو فلاسک آورده بود که داد خوردم...بعد از شام به مامانم گفتم کاش فلاسکو بدیم همسرم ببره برامون چای بیاره؛بعد از شام میچسبه...
اینو گفتم و رفتم سرویس که متوجه شدم یه کم لکه بینی دارم....
رفتم ایستگاه پرستاری و بهشون گفتم که من لکه بینی دارم
اونام پروندمو نگاه کردن و گفتن که واسه شب دکتر واست ان اس تی نوشته باید با کمکی بری بخش زایمان و ان اس تی تو انجام بدی....
رفتم که به مادرم اطلاع بدم،بنده خدا مادرم گفت باهات بیام؟گفتم نه؛با کمکی میرم...شما همسرم اومد فلاسکو بده ببره برامون چای بیاره؛بهش گفتم که بیاد و فلاسکو ازت بگیره....
خلاصه کمکی منو سوار ویلچر کرد و رفتیم بخش زایمان که تو راه همسرمو دیدم و بهش گفتم دارم میرم واسه ان اس تی...
همسرمم رفت پیش مامانم که فلاسکو ازش بگیره....
ادامه در تاپیک بعدی
مشاهده ۹ پاسخ
مامان دختری🥹✨🫀 مامان دختری🥹✨🫀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت آخر
بعد اینکه جفت نمیومد و دوباره گفت زور بزن و خودشم دستشو کرد داخل و جفتو کشید من یه لرزی گرفته بودم که نمی‌تونستم حرف بزنم حتی با اشاره میگفتم یه چیزی ب
بندازید روم ولی گوش نمیکردن هرکی هم رفت سرکارش من مونده بودم اونجا و همونی که تمیز میکرد حتی تختمم درست نکردن تا پاهام یکم دردش کم بشه همین جوری ولم کردن رفتن خلاصه که منو خیلی اذیت کردن بعد که بخیه زد من خونریزی کردم اونجا هم یه عالمه شکمم و فشار دادم که الان هنوزم کبوده و دست میزنم درد داره و اینو نگفتم وقتی هم رو تخت بودم بهم سه بار سوند وصل کردن بعد که بخیه زد و رفت یه پرستار آمد دنبالم که منو ببره تو بخش گفت بلند شو خودتو بشور و ببخشید ادرار هم بکن که ببرمت بخش و من با سختی بلند شدم خودمو شستم با اون لرز و لباس پوشیدم نشستم رو ویلچر بچمو دادن بغلم و اونجا از کل زایمان فراموش کردم با اینکه هنوزم درد داشتم و منو بردن بخش الانم دوباره برگردم عقب طبیعی رو انتخاب میکنم ولی بیمارستان خصوصی
مشاهده ۱۴ پاسخ
مامان توت‌🍓ی مامان توت‌🍓ی ۳ ماهگی
بچه ها رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت ی انگشتی بعد منو معاینه تحریکیم کرد گفت دوسانتت کردم وقتی دستکششو در آورد پر خون بود درد خیلی بدیم داشتم
بعد گفت ممکنه امشب کیسه ابت پاره شه یا تا سه چهار روز دیگ
بعد چند روز معاینه تحریکی دردتون گرفت؟؟؟
مشاهده ۱۱ پاسخ