ساعت ۳ونیم بود ک حس کردم درد دارم یکمی زیر شکمم و کمرم میگرفت حدود ۱۰دقیقه طول میکشد سعی کردم تو طول دردام نفس عمیق بکشم نامنظم بود ولی رفته رفته شدید تر میشد شوهرمم اومده بود داخل پیشم ..دیدم حس فشار دارم ...و تند تند ادرارم میگیره .دردم ک تموم میشد میرفتم دستشویی.. بعد دیدم دردام به یک دقیقه رسیدن و هر بار ۳۰ثانیه طول میکشه رفتم تو راهرو و ب ماما گفتم بیاد .اونم اومد و شوهرم رفت بیرون.. وقتی درد داشتم بچها ۴ثانیه دم میگرفتم و ۶ثانیه بازدم ،شوهرمم تا بود ماساژم میداد خلاصه دردامو کنترل میکردم و کاملا قابل تحمل بود .زایمان اولم مامای خصوصی داشتم و اینارو یاد گرفته بودم. تنها چیزی ک اذیتم میکرد ریلکسی ماماها بود .میگفتم حس فشار دارم دلم میخواد زور بزنم میگفتن ن زور نزن .اومد معاینه کرد دید ۱۰سانتم و واقعا تعجب کرد و به اون یکی گف اماده شو.. من رو تخت هر یک دقیقه زورم میومد و منم نفس میگرفتم و زور میزدم و اونا داشتن هنوز اماده میشدن😁 خلاصه وقتی بالا سرم اومدن سه بار دیگع زور زدم بچه اومد 🤩 اصلا باورم نمیشد اینقد راحت دنیا اومد اصلا نفهمیدم سرش کی اومد تنش کی.. اینقد ذوق زده شده بودم حد نداشت وقتی ماما هم گف بخیه لازم نیس دیگه بیشتر ذوقیدم😁 پسرمو  گذاشتن رو سینم و همینجور دیدمش یاد دخترم افتادم چون عین دخترمه 😍و انگار دارم بهارو از اول بزرگ میکنم
ولی.....

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط