امروز از اون روزای سخت و نفس گیر بود برام
نیکان از صب که بیدار شده یه بند داره حرف میزنه شعر میخونه
زمزمه میکنه نق میزنه
۵دقیقه ام ساکت نبوده
سرم اندازه یه کوه سنگینه
بچه های شماام اینجورین؟

اینجوروقتی درست سخته ولی خداروشکرکن من دیروزبخاطرلکنت پسرم گفتاردرمانی یه چیزای دیدم هزاربارخداروشکرکردم گفتم خدابه دل مادرای ایناصبربده خداپسرگلت حفظ کنه همیشه صدای خنده هاش توخونتون بپیچه

انقد مامان میشنوم که دوست دارم سرمو بکوبم تو دیوار

آره هم پنج دقیقه یه چیز جدید میخواد خوراکی جدید این قدر نق میزنه جیغ میزنه حد نداره با همسرم نمیسازه

اره وضعیت ما هم همین بوده🥴🥴