مامان خانم خانما❤ مامان خانم خانما❤ ۱۲ ماهگی
مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۲ ماهگی
مامان faraz مامان faraz ۴ سالگی
من نمی دانم چرا هر چه به خواهرام خوبم اونا با من بدن شهرستان عروسی دعوتیم عروسی پسر دایی ام دوتا خواهرام اونجا زندگی میکنن یکیش تازه به ماهه خونه شو برد رفتیم اساس کشی کمکش کردیم رفت چند سال پیش عروسی دختر عموم رفتم شهرستان خواهر وسط آبان بود خواهر بزرگم آنقدر بی احترامی کردم بهم که نگو الان پنج شیش سال نمیرم خونش اونام نمیاد کلا قطع رابطه کردم الان امروز این خواهرم که تازه رفته میگه بیاین عروسی شب کجا میمونین گفتم نترس خونه شما نمیایم یه جا پیدا میکنیم گفتم شاید اصلا نیایم عروسی گفت آره منم لباس ندارم موندم چیکار کنم به مادر بعد زنگ زده خواهرم گفته بیاین میرین خونه کی اونم گفته میریم خونه دایی گفته بیاین اینجا دیگه بعد به مامانم میگم خواهرم اینجوری میگه میگه منم نمی رم خونش میریم خونه برادرم تو بیا اونجا یعنی خونه که عروسی شبم اونجا بمونیم حالا موندم ولی دلم نمی خواد برم اصلا دلم شکست بعد خواهرم دوباره زنگ زده خونه ما کوچیکه به خاطر اون میگم شب اینجا نیاین من خودمم خونه داماد میمونم گفتم باشه خوش باشی عجب زمانی شده