۱۲ پاسخ

منکه خیلی دردکشیدم ازشدت درد حتی ذوقی هم نداشتم برا بچم ک دیدمش

من بشدت زایمان سختی داشتم دو روز درد کشیدم امید نداشتم زنده بمونم بعدشم یکم اعصاب خوردی و بی محلی شوهرم بود ولی خب هروقت یاد اون چندماه اول زایمانم میفتم عکسای پسرمو میبینم قند تو دلم آب میشه دلم میخاد باز بچه بیارم اتفاقا افسردگی ام داشتم یکم ولی نمیدونم چرا حس خوبی میاد تو قبلم

برای من انگار زمین آسمون شاد ترین بودن و این شدی رو تو قلبم مثل نقل و نبات میپاشیدن

اره واقعا شیرین ترین و بهترین حس دنیا روز زایمانم بود هنوزم بهش فکر میکنم لذت میبرم یه حس غیرقابل توصیف

آره دخترم اولم که روزعالیه عالی بود حتی برف باران باریدبعدزایمانم انقدخوشحال بودم صدای بچروشنیدم اتاق عمل میگفتم صدابچمه پرستاراهم میخندیدن اتاق عمل 😂دومیم هم یه ماه زودتر به دنیاامدولی همین که سالم بودوتودستگاه نرفت رو خوبی بودن

من بهترین لحظه عمرم وقتی بود ک سچصدای گریه شو شنیدم باورم نمیشد بدنیا اومده هنوزم برام قشنگترین و شیرین ترین لحظه زندگیمه

طبیعی بودی؟

برامنم خیلی روز خوبی بود😍

من که یهویی نصف شب شد، مادرم اینا هم شهرستان بودن نیومده بودن. از فرداش که مرخص شدم هم اینقدر اعصاب خوردی برام پیش اومد که هیچ لذتی نبردم از زایمانم. روز های اول برام زهر مار گذشت.
مامانم پنج روز مونده بود پیشم میخواست برگرده بره به زور یک هفته نگهش داشتم 😭 خواهرم مجبورش میکرد برگرده وگرنه خودش بیشتر میخواست بمونه.

واسه من نه حدود ۲۰ ساعت درد کشیدم اخرسرم ۴۵ تا بخیه خوردم بعدشم دخترم سینه نگرفت خیلی اذیت شدمممم

وای بااینکه تا مرز مرگ رفتم ولی اره الان من دارم نابود میشم با دوتا

نه والا زهرماری شد😣😣

سوال های مرتبط