۱۲ پاسخ

عزیزم اون خواهرت ک ۳۵ سالشه دیگه مثل خواهر ۲۵ ساله ات خواستگار و موقعیت نداره..این ی واقعیته.
بقول قدیمیا دختر مثل خیار گل ب سر میمونه.ازدواجش ی موقعی داره.
مثل پسر نیست ک مشکلی نداشته باشه سنش بره بالا.
ب نظرم اجازه نده خواهر کوچیکت پاسوز و قربانی بشه..اون خواهر بزرگه با ایرادهای الکی خواستگاراشو رد کرده الانم مثل سابق قطعا دیگه خواستگار نداره..خواهر کوچیکه چ گناهی کرده !! من جای شما بودم از کوچیکه دفاع میکردم و اجازه نمیدادم پاسوز خودخواهی های یکی دیگه بشه

کاری به بزرگه و کوچیکه ندارم ولی خیلی اختلاف سنیشون زیاده
۱۴ سال کلا دوتا دنیا متفاوت میسازه حتما قبلش خیلی مشاوره برن و معاشرت کنن

گناه داره کوچیکه اونوشوهربدن انشالله که خواستگار باب دل آبجی دیگتم پیدابشه

دخالت نکن. که دو فردا هر چی بشه میگن تو اسرار داشتی

اولا خواستگار خواهر کوچیکتو پسندیده
دوما این چه حرفیه بهش یاد میدن
خواهر بزرگتر خودش نخواسته ازدواج نکرده الان یه موقعیت خوب رو هم واسه این یکی رد کنن کم کم سن اینم بالا بره بشه مثل خواهر بزرگترت بشن دوتا ....
روا نیست

۱۴سال خیلی اختلاف سنی زیادیه مشکلات زیادی همراهش داره

خواهر کوچیک منم میخواست ازدواج کن خودم رفتم با مامان و بابام قشنگ صحبت کردم بزارن ازدواج کن
خودمم سه سال ازش بزرگتر بودم بعد چندسال ازدواج کردم
خواهر بزرگ بره باهاشون صحبت کن

کوچیکه گناه داره ک اخه با مرد ۴۰ ساله ازدواج کنه هنو کیس های بهتری شاید براش پیدا بشه باسن کمتر

چه کار بدی واقعا خدا خیرت بده

با مادرت حرف بزن تنهایی بگو مادری کن نه این که سن این یکی از دخترات ام زیاد بشه خونه نشین بشه

هی تند تند برو خونه پدرت
بگو خون به پا میکنم
الکی بترسون
یا خواهر کوچیکه ت الکی شلوغش کنه
بگه من از خونه فرار میکنم

وا یعنی چی بیا بزرگه رو بگیر طرف دخترو دیده پسندیده اومده خواستگاری دیگه
خواهر بزرگه اگه قصد ازدواج داشت تاحالا یه فکری می کرد

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط

مامان نیلای مامان نیلای ۷ سالگی
سلام مامانا ببینین اینا علایم بیش فعالیه؟
۷ سالشه کلاس اولیه..خیلی بازیگوشه همش دوس داره بازی کنه توجهش به حرفهای معلم و درس کمه ..ولی دعواش کنی سربراه میشه یادگیریش خوبه اگه توجه کنه به سختی  یه جا بند میشه 

 تو خونه هم لجبازه حرف باید حرف اون باشه نیم خط مشق می‌نویسه می‌ره دنبال بازی علاقه ش به بپر بپره به آرایش کردن و نقش عروس بازی کردن چیدن عروسکاش که مثلاً اومدن تالار اینم لباس عروس بپوشه آرایش کنه برقصه و شاباش بریزه تو این مواقع با من کاری نداره البته از خداشه باهاش بازی کنم ولی انقد گفتم نه کار دارم دیگه زیاد اصرار نمیکنه گهگداری میگه لااقل بیا یدونه سنگ کاغذ قیچی یا مثلاً دزد و پلیس بازی کنیم..فقط همه جارو بهم میریزه مثلا ظرفامو میاره وسط باهاشون خاله بازی می‌کنه ازش قول میگیرم بعد بازی جمعشون کنه ولی هیچ وقت جمع نمیکنه ...اکثرا میگه حوصلم سر رفته بریم فلان جا یا فلان کس بیاد پیشم ..بیرون رفتنی بهش کلی سفارش میکنم اینکارارو نکن دقیقا همون کارو می‌کنه مثلا اینو بگیر برام منو فلان جا ببر که اکثرا با جیغ بنفش من روبرو میشه با نیشگون من اگه بیرون باشیم اونم زود گریه می‌کنه و چند برابرش منو میزنه که مطمین شه کامل دردم گرفته..کلا آروم نیست حتی حرف زدن و حرکاتش و غذا خوردنشم تنده ولی مشق نوشتنش چندبن ساعت طول می‌کشه از بس بازیگوشی میکنه