یسنا یسنا قصد بارداری
من ۱۴ سالم بود ازدواج کردم رسم مزخرف شهرمونه همه همین سن عروس میشن همسرمم ۱۹ بود اون زمان متوجه چیزی نمیشدم اصلا هر عیبیم میگرفتم میگفتن بچس درست میشه اما درست نشد
از همه چیزش بدم میاد از لباس پوشیدنش لحن حرف زدنش و رفتاراش خیلی پولاشو حروم خانوادش میکنه ولی تا یه جایی میخوایم بریم یا یه چیزی بخریم هی حساب کتاب میکنه
لحن حرف زدنش و رفتاراش انقدر لوسه مخصوصا تو جمع خانواده مادرش که اصلا انگار مرد نیست تن صداش هم نازکه قد و هیکلشم مثل خودمه
اومدن خواستگاری قرار شد باهم درس بخونم قول دادن دارو سازی میاره و قرار شد پدرش خونه و ماشین بخره هیچیشو انجام ندادن الان ی بیکاره
بی محبت و بی احساسم هست حتی تولدمو تبریک نمیگه بشدتم بچه ننه و تعصب خانوادشو میکشه و از نظر جنسی هم بشدت سرد
ولی دست بزن نداره به خانوادم خیلی احترام میزاره گیر نمیده اصلا و کاری ب کارم نداره و اصلا اهل خیانت و اینکارا نیست سرش قسم میخورم
نمیدونم چمه هم بهش وابستم دوسش دارم هم از رفتاراش بدم میاد هم بخاطر خانوادش دلمو خیلی شکسته کارایی کرده بگم باور نمیکنید
نمیدونم بمونم جداشم چیکارکنم