مامان خانم طلا مامان خانم طلا ۳ ماهگی
مامان جوجه مامان جوجه هفته نوزدهم بارداری
مامان وروجک ها مامان وروجک ها ۱ سالگی
مامان ها میگم از دیشب یک چیزای ذهنمو درگیر کرده جاریم تو یه خونه بامادرشوهدم زندیگی میکنه وبعد همه مهمان هایی ک میان اقوام مادرشوهرم هستش بعد همه وسایل اشپیزی ظرف ظرف مال جاریم هست ک استفاده میشه بیشترشون شکستن و گم شدن اینا الان جاریم هیچی تو خونش نداره الان مادرشوهرمم همه وسایل هاشو جعبه کرده بسته قایم کرده الان جاریم یه شهر خیلی کوچیک زندگی میکنن هستن بعد من زاهدانم میگه تو برام وسایل اینا بگیر اما کسی نفهمه حتی ب شوهرتم نگو این هایی میگیری پول میفرستم ن شوهرمن ک برادرشوهرمه میگه نفهمه ن مادرشوهرم اینا حالا میگه اگ بفهممن میگن بیاروسایل هاتو استفاده کنیم گفت برایم بگیر همونجا بزار خونت
چون ما خونه توش هستیم دوطبقه هست مال اون ها هست همون جا قایم کن
بعد میگه بزن ب نام خودت ک من خریدمشون حالا میترسم برام دردسر بشه شوهرش بگه ک چرا خریدی براش اینا بنظرتون چی کارکنم شوهرش زیاد گیر نمیده ولی میترسه حتی ببره تو اتاق بزاره چون حتی اتاقشو میگردن
ازمنم ک باهاشون بودم تو یک خونه اتاقم میگشتن میدنم عادتشون رو
الان راهنمایم کنید گیجم