مامان آریا و الارا مامان آریا و الارا روزهای ابتدایی تولد
مامان رضوانه مامان رضوانه ۲ ماهگی
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۶ ماهگی
من مدتیه که آرامش خودمو بر همه چیز ترجیح میدم
نمیدونم کار درستیه یا نه.. نمیدونم واکنش خوبیه یا دارم به فروپاشی میرسم.. ولی دیگه توان جاهایی که آزارم میده رو ندارم توان صداهای بلند و الودگی های صوتی توان تحمل ادمای بی ادب و پرو
.. اگر کسی بهم اذیتی کنه تا مدت ها دلم نمیخواد نه ببینمش نه باهاش حرف بزنم.!
دلم نمیخواد دیگه سرکار برم و اذیت شم حاضرم خونه باشم و با بچم کیف کنم و به همون نونی که شوهرم بیاره راضی ام حتی شده اگر کم بپوشم و ولخرجی نداشته باشم!.. فقط دلم میخواد روح و روانم در امنیت و آسایش باشه همین
از بعد زایمان هم توان بدنیم بیشتز کم شده و مزید برعلت شدخ و بیشتر خسته میشم
حتی در آینده هم که بچم بزرگ شه دلم میخواد برم دانشگاه ادامه تحصیل بدم اصلا دبگه دلم نمیخواد برم سرکار 🥲..
کلا دوستداشتم چندتا بچه داشتم و بزرگشون میکردم و درکنارش یه مادر تحصیل کرده بودم که کارای خیر و جهادی برای نیازمندها میکنه ولی خب با وجود سزارین شدنم نمیدونم دیگه بشه چندتا بچه داشت یا نه مجبورم بسپرم به گذر زمان ببینم خدا چی میخواد..
نمیدونم شما هم اینطورید یا نه.. نمی‌دونم احساساتم درسته یا نه.. یه جورایی انگار تو مارپیچی زندگی گم شدم..