مامان سپهر🤸‍♂️ مامان سپهر🤸‍♂️ ۲ ماهگی
مامان امیر حسین❤ مامان امیر حسین❤ ۴ ماهگی
🔵قسمت هشت
تو اون سن رمان عاشقانه هم زیاد میخوندم برا همین دیگه بشدت دلم عشق و عاشقی میخواس😂
اقتضای سنم بود و اینگونه ی غم به غمام اضاف ‌شد😂😂😂
هیچکی همچین دختری به چشمش نمیومد
به قول ارسطو بشدت ازدواجی بودم
هر کی میومد خب منو نمیخواس میرفت پشت سرشم نگا نمیکرد
و این بدتر منو عذاب میداد سال سوم دبیرستان درسم افت کرد دیگه کاملا حال روحیم بهم ریخته بود منی که معدلم از ‌‌۱۸،۱۹ پایین تر نمیومد اون سال تموم نمراتم رو با ۱۰،۱۱ پاس کردم..
تا اینکه ی نور امیدی برام روشن شد😍
سال ۹۶ بود فک کنم بابامو برده بودیم شیراز
مامانم و داداش بزرگم رفته بودن پرس و جو کرده بودن که ایا میشه برای چشمم کاری کرد یا نه..
که اونام گفته بودن اره ی کارایی میشه کرد😍😍
برای چند ماه بعدش بهمون نوبت دادن..
نمیدونید چقد خوشحال بودم انگار دنیا مال من بود
قرار بود دیگه منم بشم مثل بقیه😍❤️
دیگه نیاز نبود به این و اون توضیح بدم
بالاخره ترحم و دلسوزیا تموم میشد
خلاصه نوبتمون رسید ، رفتیم مطب دکتر ابطحی..

پ ن : فعلا اینو بخونید تا بیام بقیشو بگم😁