مامان 🫀دخترموپسرم🫀 مامان 🫀دخترموپسرم🫀 ۱۳ ماهگی
مامان mahlin_tayebi@ مامان mahlin_tayebi@ ۱۶ ماهگی
پارت دوم : تجربه ی این روزایی که ماهلین رو از شیرم جدا کردم ‼️‼️

شب اول واقعا بهمون سخت گذشت خیلی زیاد مثل دوره ای که نوزاد بود کولیک داشت و تاااا اذان گریه میکرد بود ولی منتها گریه ی مداوم نه بلکه لج و بهونه و گریه و نخوابیدن
و همش میومد میگفت شیر میگفتم زخم شدن فوفو شده گریه میکرد و میرفت بغل مامان و یکم اروم میشد و مثلا میرفت سراغ اسباب بازی و یه بهونه پیدا میکرد و لجو گریه تا ۶ صبح نخوابید و لج کرد و اگه مامانم نبود نمیتونستم تنهایی واقعا
خدا سایه اشو ۱۲۰ سال برام حفظ کنه من از همین تریبون دستشو میبوسم...
و واقعا دم همه ی کسایی که یه تنه و تنهایی و بدون کمکی این مرحله ی سخت رو گذروندن
امروز خیلی مظلوم بچه گفت فوفو شدی (زخم شده شیرت ) و نشون میده گفتم اره گفت ببشید 🥹🥲 یعنی جیگرم پاره شد
همینجوریش افسرده و خیلی زود گریه میکردم الان بدتر شدم...گوگل هم زده بودم نوشته بود بعد از اینکه بچه رو از شیر جدا کنی مادر ممکنه عصبی یا گریه زیاد کنه
ادامه پارت بعدی....
مامان mahlin_tayebi@ مامان mahlin_tayebi@ ۱۶ ماهگی
❌⭕‼️کسایی که میخوان بچشونو از شیر بگیرن ‼️⭕❌
بیاین تجربه امو بگم
پارت اول :
امروز سومین روزیه که ماهلینم از شیر جدا شده
ماهلین کلا زیاد وابسته ی شیر نبود و خیلی خیلی کم شیر میخورد و علاقه بیشتر به غذا نشون میداد
و اینکه شیرم خیلی کم شده بود قشنگ سینه هام خالی بود چون ماهلین نمیخورد و فقط زمانی که میخواست بخوابه میخورد روزا که نمیخورد اگرم میخورد درحد ۵ یا خیلی ۱۰ دقیقه و فقط وقتی شب میخواست بخوابه میخورد
اومدم خونه ی مامانم و چه خوب شد که اومدم چون فکر کنم بدون کمکی سخت بشه جدا کرد... ماهلین خیلی وابسته ی مامانمه و یه جورایی مامانم انگار مادرشه 😐😂🤦🏻‍♀️ نه اینکه با من وقت نگذرونه ...نه من نه باشگاه میرم نه سرکار نه جایی و کلا پیش خودم و مامانمه ولی خب احساس نزدیکی به مامانم بیشتر داره ...فکر کنم الان که از شیر گرفتم دیگه نیاد خونه😐😂🤦🏻‍♀️
خب داشتم میگفتم
وااااقعا پروسه ی سختیه وااااقعا همش میگم چه غلطی کردم از اول شیر خشکی نکردم
مخصوصا من که خیلی خیلی زود گریه میکنم ...واقعا دارم زجر میکشم و پر از عذاب وجدانم ...ولی از یه طرف هم شیر نداشتم هم اینکه فکر کنم هرچی بیشتر میگذشت واسه دوتامون سخت میگذشت...الان با چسب زخم و رژ زدن فکر میکنه زخمه و نمیاد سمتم ...بزرگتر میشد سخت تر میشد و نمیشد گولش زد ....مخصوصا که قبل گرفتن از شیر یه خانمی رو تو ارایشگاه دیدم بچش ۶ سالشه و شیرشو میخورد میگفت دل شوهرم و خودم نیومد جدا کنیم الانم تحمل گریه و لجشو نداریم و دیگه گول هیچ روشی رو نمیخوره و غصه اش گرفته بود چجوری امسال ببرتش آمادگی
ادامه رو پست بعدی میزارم چون نمیشه متن طولانی گزاشت