مامان رادمانم مامان رادمانم ۳ سالگی
مامان دیانوش و داوین مامان دیانوش و داوین ۳ سالگی
مامان دوتا فندوق مامان دوتا فندوق ۳ سالگی
بیایید ی چیزی بگم شاخ درآوردم 🙄🙄🙄


با وجود اون دعوا و اون همه بحث و گریه و حرف نزدن حال بدی من‌‌.امشب بلندشدم شام درست کردم گفتم اومد شام داشته باشیم(دیشب شام درست نکردم قهر بودم)زنگ زدم گفتم خیار بخر برا سالاد بیار فهمید شام درست کردم‌. رفتم حموم اومدم دیدم نیومده هنوزساعت ۱۰ بود زنگ زدم گفتم کجای پس گفت دارم میام خیلی سرد و قطع کرد.اومد دیدم اینارو خریده میگه ببخشید خیلی اذیتت کردم سوتفاهم بود ولی تو خودتو داغون کردی این دو روز....قیافه من😳😳😳😳😳
هنگ بودم گفتم برا من خریدی واقعا؟گفت بخدا ی ساعته دارم میچرخم بهتر ازاین کیک گیرم نیومد اینم مال تولد بود دیگه ببخشید....انقد هنگ بودم ک خدا میدونه فقط.😍😍😍
دلم طاقت نیورد خوب خرم کرد بغلش کردم زدم زیر گریه تا ۵ دیقه😭😭😭😭
حالا بعدشام رفتم بابامو دیدم دیدم داره جون میده واقعا چشم انتظار من بود فقط تا رفتم همه زدن زیر گریه منو دید بلند شد نشست گفت اومدی تینا 😭😭😭😭😭دنیا رو سرم خراب شد
نمیدونم خوشحال باشم با کار شوهرم یا قصه بابامو بخورم خوابم نمیبره اصلا😔😔😔😔