مامان ..... مامان ..... هفته سی‌ام بارداری
𝓜𝓪𝓻𝔂𝓪𝓶 𝓜𝓪𝓻𝔂𝓪𝓶 قصد بارداری
℘ شـوهــرِ داعـشـی..😈‼️

#پـارت_۱

+اوه دختر کوچولو! اینجا قایم شدی یکی پیدا بشه نجاتت بده؟

بعد با اصلحه ای که دستش بود آروم گون/مو نوازش کرد..

از ترس به خودم میلرزیدم!
یه قطره اشک از چشمم ریخت که نچی کرد.

با صدایی که به شدت گرفته بود و با لب/ای لرزون گفتم

+میخوای منو بکشی!؟

خندید
دستشو سمت موهام برد و موهامو خش/ن چنگ زد

_حیف نیست عروسکی مثل تو رو بکشم ؟ هومم؟

آب دهنمو قورت دادم و با لبایی که میلرزید گفتم

+میزاری برم خونمون؟

نگاهش خیره موند رو اشک‌ چشمی که ردش رو صورتم مشخص بود

با صدای بم و مردونش چه لحجه کمرنگی داشت لب زد

+رسم داع..ش..یا‌ اینه که وقتی یه دختر پیدا میکنن اون دخترو یکی عقد موقتش می‌کنه...

سرشو نزدیک گوشم کرد

کنار گوشم آروم و با لحن حریصی زمزمه کرد

_ولی من می‌خوام تو فقط عقد خودم بشی!

لرزی که از بدنم عبور کرد ناخودآگاه بود

کمی فاصله گرفت

_وقتی برام تکراری شدی میکشمت

به پاش افتادم

+بزار برم التماست میکنم آقا...

بی رحم پاشو بالا برد و محکم کوبید‌ روی فکم
جوری که حس کردم شکسته و پر خون شده.

جیغ بلندی کشیدم
که محکم موهام و چنگ زد و دنبال خودش کشید ..