مامان علی💙🌈 مامان علی💙🌈 ۱ سالگی
طبق تاپیک قبلی من به شوهرم پیام دادم که چرا خونه ای شیشه رو درست نکردی رفتی خونه ننت و الکی گفتی بابام بعد براتون میاد میزنه بعد میگه اون شاید ماشین نداره بیاد و خانواده داری بهشون بگو بیان اندازه بگیرن واست بیارن گفتم به خانوادم چه ربطی داره اونا دختر شوهر ندادن بیان کاراشو هم بکنن گفت اونا کِی برات کاری انجام دادن یعنی تیکه میپروند بعد هم گفت پس دخترشون هم زرنگ باشه اندازه بزنه بره شیشه بیاره. گفتم مگه من بلدم اندازه بگیرم کم و زیاد بشه و همین که برا بچمون هم پدرم هم مادر و تو برا خودت یه شهر دیگه ای باید خداتو شکر کنی جای تشکر کردنته بعد میگه فقد تو نیستی داری بچه بزرگ می‌کنی که منت میزاری. اولین نفری هم نیستی که شوهرت سرکاره. گفتم من مجردی ساعت ۱۱،۱۲ میخوابیدم از وقتی ازدواج کردم شبا یادم نمیاد اصلا خوابیدم از ترسم تا صبح بیدار بودم با یه بچه خودم تنهایی همه کاراش خریدا مریض شدناش با من بود من بخاطر تو که نیستی شبا نمیخوابم میترسم هزار تا مریضی میگیرم پوستم نابود میشه بعد میگه باید زود بخوابی من خوشم نمیاد زنم تا صبح تو گوشی باشه و چطور وقتا که من شب خونم تو باز تا صبح بیداری. گفتم من از الان نزدیک دوساله شبا نخوابیدم چطور تو اون یه شبی که فقط خونه ای انتظار داری من زود بخوابم معلومه دیگه بدنم عادت کرده و فقطم بلده بگه خودت میدونستی کار من اینجوره و ازدواج کردی
مامان اوکادو🤤 مامان اوکادو🤤 روزهای ابتدایی تولد