تجربه زایمانم
29تاریخم بود رفتم بهداشت نامه گرفتم بعد 30 ساعت 6عصر رفتم بیمارستان اول معاینه کردن گفتن 1سانت ولی بچه پایینه خیلی وریزه زود زایمان میکنم یعنی بستریم کردن اول بهم امپول فشار وصل کردن دردام کم کم شروع شد من هم فقط درد کمر حس میکردم دیگه حالم داشت بد میشد یه دوتا خانم باهام بودن ساعت 2شب زایمان کردن من موندم بعد درد کشیدم کیسه رو پاره کردن بهم گفتن 3سانت شدی خوب دارب پیشرفت میکنی ولی من خیلی حالم بد بود نتونستم تحمل کنم از اتاق زایمان فرار کردم رفتم دم در همرو دعوا کردم فقط میگفتم سزارین کنید قبول کردن خیلی خیلی کمر درد میکرد حس میکردم داشت از هم جدا میشد 2روز کامل درد کشیدم روز دوم دیگه خود به خود زور میزم انگار زور از خودش میومد بعد ساعت 12شب زاییدم اماخیلی خیلی تجربه بدی بود برام اما خوشحالیش وقتی دخدرمو بهم دادن زیاد هم بخیه خوردم اما خیلی وحشتناک بود اصلا اصلا دیگه به طبیعی فکر نمی کنم حالم به مرگ رسید اما خدا نجاتم داد واقعا خدارو شکر الان یکم خوبم ودخترم خوبه خدارو شکر ♥

۷ پاسخ

خداروشکر عزیزم
انشاالله خوش قدم باشه براتون

خداروشکر که خوبی.❤️مبارکه عزیزم خوش قدم باشه🙌🏻

۱۷ شهریور رفتی؟

عزیزم مبارک باشه باشه انشاءالله قدمش خیرومبارک. آره طبیعی دردش زیاده ولی ارزشش داره

مگه نگفتی بهشون گفتم سزارینم کنید وقبول کردن پس چیشد

خداروشکر ک هر دوتاتون سالم و سلامت هستین وروی ماه قشنگ دخترتو دیدی 😍😍😍😍 ولی ای کاش درک میکردن وبزور نمیزاشتن زایمان کنیم😢😢😢 برای ماهم دعا کن عزیزم تو صف انتظاریم

خدارو شکر عزیزم
مبارک باشه ب سلامتی

مقالات مرتبط

حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
کم خونی بعد از زایمان
کم‌خونی بعد از زایمان چه علائم و نشانه‌هایی دارد؟
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان
درد هنگام مدفوع بعد از زایمان و علت آن
نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه خوابیدن بعد از سزارین

سوال های مرتبط

مامان ویهان مامان ویهان روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم زایمان

تا ساعت ۴ و اینا حالم‌خوب بود دیگه امپول فشار بهم وصل کردن کم کم کمر و دلم درد گرفت با این حال کلی همونجا راه رفتم رو توپ ورزش کردم شد ساعت ۷ هیشکی هم پیشم نمیومد خیلی بد بود دکتر اومد معاینم کرد کیسه ابم پاره شد یه قرص زیر زبونی بهم داد دیگه خیلی حالم بد شد همش گریه میکردم و سروصدا میکردم خیلی زجر کشیدم سرم درد گرفته بود حالت تهو داشتم چشام سیاهی میرفت اومدن فشارم گرفتن تا رفته رو ۲۰ سریع چندتا سوزن فشار خون بهم زدن و دوتا برای تشنج همیطود فشارم میرفت بالاتر و بیشتر حالم بد میشد دیگه رفتن با دکتر صحبت کردن سریع منو برای اتاق عمل اماده کردن دیگه عمل شدم خلاصه اینکه اینم تجربه بد من از زایمان تو سن کم 🤦🏼‍♀️
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۲ ماهگی
تجربه زایمان

ساعت ۲شب کیسه ابم پاره شد رفتم بیمارستان معاینه کردن بستریم کردن گفتن تا ۸صبح باید صبر کنی تا امپول فشار رو شروع کنیم
منم درد نداشتم تا ساعت ۸ نیم شروع کردن کم کم دردام شروع شد ورزش شروع کردم هی میومدن معاینه می کردن فقط می گفتن ۲ سانت ۳سانت دیگه ساعت ۲ظهر فقط درد می کشیدم دیگه با التماس گفتم منو سزارین کنین که پسرم ۲:۲۰ظهر به دنیا اومد
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان رها مامان رها ۶ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان الینا خانوم مامان الینا خانوم ۵ ماهگی
دیگه ساعت 2شب اومدن سرم کشیدن سوندهم قطع کردن گفتن فقط مایعات بخورم دیگه تاصبح چای خوردم آبمیوه خوردم بعد اومدن منو بلند کردن راه برم ولی اول یک شیاف برام گذاشتن بعد راه رفتم درد داشتم زیاد بود دیگه ساعت 11هم منو هم مرخص کردن. اومدیم خونه تاشب درد داشتم ولی روز بعد رفتم حموم از درد هام کمتر شد الان هم بهترم ولی یبوست دارم خیلی اذیت هستم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۷ ماهگی
سلام منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
من قرار بود ۱۳ ام دوشنبه زایمان کنم ولی پنج شنبه شب ساعت ۱۱ یه درد پریودی زیر شکمم می‌گرفت و ول میکرد فاصلش هر یه ربع بود صبر کردم فک نمی‌کردم درد زایمانه تا ساعت دو دیدم قطع نمیشدن دردام رفتم دوش گرفتم و ساعت ۳ با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان دولتی اونجا ازم nst گرفتن و معاینه کردن گفتن درد زایمانه و سریع رفتیم همون بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم اونجا هم ازم nst گرفتن و به دکترم زنگ زدن ساعت ۴ و نیم شده بود بستریم کردن و بهم سرم زدن و آزمایش گرفتن دکتر بی حسی نیومده بود بهم گفتن باید صبر کنی بیاد ساعت ۶ اینا اومدن سوند وصل کردن درد نداشت ولی تحملش سخت بود ساعت ۷ و ۴۰ اینا بود آمادم کردن و سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل دم در اتاق عمل با خانوادم خداحافظی کردم و رفتم داخل اولین باری بود که میرفتم اتاق عمل استرس داشتم پرستارای خیلی مهربونی بودن اونجا باهام حرف میزدن که حالم خوب بشه و روی تخت زایمان نشستم بهم میگفتن باید شل کنی بدنتو و آمپول رو زد برام اصلا درد نداشت خیلی استرس داشتم فکر میکردم درد داره ولی اصلا درد نداشتم و بهم گفتن دراز بکش و یه پرده سبز جلوم کشیدن پاهام گرم میشد کم کم و همش میگفتم حس دارم هنوز نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم برام اکسیژن وصل کردن داشتن باهام حرف میزدن که یهو صدای گریه پسرم رو شنیدم خیلی لحظه ی شیرینی بود
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان هیراد💛🌼 مامان هیراد💛🌼 ۷ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی🫤🫤🫣
ساعت شیش صبح دردام شروع شد و نتونستم بخوابم شوهرم سرکار بود تا ساعت 10 تحمل کردم بعدش زنگ زدم برگشت خونه و ساعت 12 ظهر رفتم بیمارستان معاینه کردن 3 سانت باز بودم گفتن برو پیاده روی کن خیلی درد داشتم و هر چی خورده بودم بالا آوردم کلا حالم خیلی بد بود رفتم پیاده روی و ساعت 5 عصر برگشتم بیمارستان و معاینه کردن 5 سانت بود بعدش دیگه نتونستم برم هیچجا دراز کشیدم تا شد 10 سانت و ساعت 8 بستری شدم ساعت 10 بچم به دنیا اومد و چهارتا بخیه هم خوردم🥺🥺☹️

ولی ارزش داشت انتظار واسه نی نی خیلی شیرینه وقتی میبینیش همه چیو فراموش میکنی🥹😍😍😍♥️♥️♥️🌹🌹💐💐💐💐💐

تاریخ :1403/1/17
ساعت :22:00
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ ماهگی
تجربه زایمان
صبح باحس یه خیسی کم همراه با ترشح از خواب پاشدم بعد دیدم ترشح رنگ
صورتی خونی داره دیگه ساعت 5ونیم اومدم بیمارستان معاینه کردم گفتن
کیسه آب سوراخه دیگه بستری کردن و آمپول فشار بهم زدن از ساعت 8 اینا دردام شروع شد و رو توپ شروع به ورزش کردم اصلا داد نمیزدم فقط نفس عمیق دیگه تا ساعت 2 بود از دو هم دیگه فشار های محکم بهم میومد و بلاخره ساعت 4 زایمان کردم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان پرنسا💖 مامان پرنسا💖 ۸ ماهگی
سلام خانوما ..من دیروز زایمان کردم
از ساعت ۳صبح درد داشتم کمر درد و زیر شکمم درد میکرد صبر کردم تا تایمش منظم بشه هر۵دقیقه یبار که شد ۹صبح بود رفتم بیمارستان دیگه اونجا دردم زیاد شده بود قابل تحمل نبود همش داشتم گریه میکردم ..همسرم هم خیلی ترسیده بود اونم داشت گریه میکرد ..ساعت ۱۰ صبح بود بستری شدم .. خیلی درد داشتم وحشتناک بود.اگه میدونستم اینقدر عذاب آور بود عمرا طبیعی را انتخاب میکردم ..خودشون کیسه آبو پاره کردن ..ساعت 12/10دقیقه بود به دنیا اومد..اینقد اومدن بادست شکمم رو فشار دادن عذاب آوربود
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان امیر علی مامان امیر علی ۱ ماهگی
پارت دوم زایمان
بعد نیم ساعت من دردام داشت کم کم زیاد میشد و اینا ولی من داشتم با ورزش خودمو سرگرم میکردم کمپوت و آبمیوه خرما و چای همش میخوردم بعد اومد بازم معاینه کرد بعد یه ساعت گفت همون ۴ موندی اصلا خیلی ناامید شدم بعد فشار آمپول رو زیاد کردن خلاصه همینطور داشت دردام شروع میشد تا اینکه ساعت شد ۱۱ اومدن معاینه کردن گفتن ۴ ونیم بعد من دردام خیلی زیاد بود و اصن نمیتونستم راه برم و اینا به زور خودمو نگه داشته بودم بعد پرستار اومد گفت اگه آمپول بی حسی می‌خوایی بزنیم گفتم آره بعد گفتن بریم اتاق زایمان شروع کنیم تا آمپول بی حسی رو زد بازم آمپول فشار رو بعد دیگه اصن دردام افتضاح شدن آمپول بی حسی
مامان هاکانم مامان هاکانم ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
رفتم نامه زایمانم و گرفتم که واسه اون روز بود خونمو تمیز کردم و حموم و... هم رفتم شب ساعت ۹ با همسرم و مادرم رفتیم بیمارستان و منو بستری کردن رفتم داخل بلوک زایمان و بهم قرص دادن معاینه که کردن گفتن ۱ سانتم بعد از اون ساعد ۴ بود سرم فشار و آوردن وصل کردن و دردای کمی می‌گرفت ول میکرد که کعاینم کردن و گفتن ۲ سانت شدم ........
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان معجزه خدا مامان معجزه خدا ۹ ماهگی
تجربه زایمان :
سلام من تازه الان وقت کردم بیام آنقدر که درگیر بودم ،خوب من ۵ اسفند زایمان کردم بیمارستان محب کوثر سزارین، اول که رفتم وارد بلوک زایمان شدم اخرین‌سونو و سونو انتی گرفتن ازم و تمام آزمایش هام کل بارداری ،گروه خونی و …بعد لباس دادن بهم ظرف دادن برا نمونه ادرار ،بعد آنژین کت زدن بهم و منتظر موندم تا نوبت عمل ام بشه دراز کشیدم ،سرم وصل کردن ،nstگرفتن ،بعد ساعت ۱۲ صدام کردن که آماده باشم ،اومدن سوند وصل کردن درد داشت به نظرم و تو بیحسی گفت نمیشه چون قبل باید وصل کنیم بهت وقت نداریم ،خلاصه تا بی حس بشم درد سوند داشتم مثل عفونت ادراری بود دردش ،بعد رفتم اتاق عمل از کمر بی حس کردن اون درد نداشت چن ثانیه بود کلا ،بعد به ثانیه نشد داغ شد کمر به پایین، بعد خوابیدم رو تخت و دستگاه فشار ،وصل کردن و سرم بهم ،دیگه کلا نمیفهمیدم هیچی …
ادامه ….
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان دلینا مامان دلینا ۳ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمان بگم
صبح ساعت چهار با درد مثانه بیدارشدم فک کردم فشاراداره رفتم دسشویی اومدم خابیدم بعد دوباره نیم ساعت بعدبیدارشدم همین روند ادامه داشت کمرم و مثانم اول بعدشکمم هی سفت میشد میگرفت ول میکرد جوری ک دردام شدت پیدا کردنتونستم تحمل کنمدیدم دارم خونریزی میکنم رفتم بیمارستان گفتن پنج سانتی ولی نی نی کارخرابی کرده شروع کردم یکم راه رفتن بعد دوباره معاینه کردن رسیدم ب هشت سانت خیلی خوب داشت پیش میرفت داداش زیاد بود ولی بعد چن تا زورزدم و پارگی دادم اما نی نی افت ضربان قلب پیدا کرد اورژانسی بردنم اتاق عمل و سزارینم کردن هم دردطبیعی هم سزارین الان هم از طبیعی بخیه خوردم هم عمل خیلی بده اینجوری هنوز بستریم بیمارستان😢
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۴ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مشاهده ۱۷ پاسخ دیگر
مامان آسنا و سورنا 💕 مامان آسنا و سورنا 💕 هفته چهلم بارداری
تجربه زایمان طبیعیم
با نشتی کیسه آب رفتم زایشگاه اونجا معاینه کردن گفتن دهانه رحم دو فینگر ۳۰درصد بازه باید بستری شی تا کار های پذیرش انجام داد همسرم ساعت ۱۱شب رفتم زایشگاه اتاق انتظار زایمان سریع بهم آمپول فشار زد و نیم ساعت بعد کیسه آبم پاره کردن یک ساعت نشده اومد دوباره معاینه کرد ۶سانت دهانه رحمم باز شد البته از ساعت ۱۱شب که رفتم اتاق انتظار مامام خیلی خوش اخلاق و مهربونم بود با اینکه برای زایشگاه اونجا بود مثل یه ماما خصوصی کمکم میکرد و ورزش های لگنی انجام میدادم به ۶سانت ک رسیدم دردم زیاد شد درخواست اپیدورال کردم گفت چون بی حسی هس و باید به کمر بزنی عوارض داره نزن اکسیژن بدون درد بهتر منم اوکی دادم همین ک اکسیژن زد اصلا نفهمیدم چی شد و دردام از بین رفت دو ساعت نگذشته بود ک یه لحظه متوجه شدم زیر بغلم گرفتن میبرن اتاق زایمان تا نشوندنم رو تخت مخصوص زایمان بچه اومد سریع زایمان کردم خدارو شکر زایمانم خیلی خوب بود زمانشم به سه ساعت نکشید درد هم داشتم ولی خیلی کم ولی
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر