۵ پاسخ

من از همان اول توضیح میدادم انقدر گفتم که دیگه پسرم اگخ دید باباش میره سرکار گریه نمیکنه اما اگه خواست بره مغازه نبرتش گریه میکنه

کارت خیلی درسته بخدا گریه میکنه بعدا عادت میکنه و سکوت میکنه دیگه هر بچه ای بایدی بزرگ بشه ماهم وظیفه امون راست بگیم تو هر موردی که دروغ یادنگیرین بخصوص ۳سال به بالا متوجه راست و دروغ میشن

کارت بسیار درسته

سلام عزیزم گاهی حس میکنیم کوچیکن شاید درکشو نداشته باشن ولی باید بگی تا بدونند
من سر بچه اولم اشتباهم همین بود
بچه دومم اینجور نکردم بهتره

من هیچ وقت بهش دروغ نمیگم
بابا هر وقت هرجا باشه راستشو میگم دیر بیاد میگم دیر میاد زود بیاد میگم زود میاد واقعیت

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت ۹۰
بچه داشت روز به روز بزرگتر می‌شد....
دیگه شروع کرده بود به خندیدن.....
بالاخره بچه جاریم به دنیا اومد...
با اینکه خیلی ازش خوشم نمی‌اومد و واقعاً دلم رو شکسته بود اما باز هم رفتم هم دیدن بچه‌اش و هم خودش.....
دیگه خونمون حسابی شلوغ شده بود سه تا بچه کوچیک داشتیم.....

مادر شوهرم خیلی خوشحال بود همش می‌گفت باورم نمیشه که خدا توی دو سال تمام آرزوهای منو برآورده کرد و هر سه تا پسرم صاحب بچه شدن.....
رابطه با بهنام خیلی خوب بود....
بهنام عکس ظاهرشو رفتارش خیلی قلب مهربون و نازکی داشت.....
گاهی می‌گفت سحر وقتی تو صورت هدیه نگاه می‌کنم خجالت می‌کشم حس می‌کنم کار خیلی بدی کردم....
اما وقتی آرامش می‌کردم می‌گفت نه سحر کار خوبی کردیم ما می‌تونیم دوباره بچه‌دار بشیم ولی اونا هیچ وقت نمی‌تونستن بچه‌دار بشن......
بچه‌هامون داشتن بزرگ و بزرگتر می‌شدن و خانواده ما هر روز داشت صمیمی‌تر از قبل می‌شد....
خیلی جالب بود خونه نه بحثی بود نه دعوایی مه سرشون تو کار خودشون بود و احترامات رو به جا می‌آوردن....
شیطون خانواده بهنام بود....