۴ پاسخ

اونا میزان تو میترسی؟منم از ترس سزارین اختیاری شدم خخخخ..ولی بعدش اونا حالشون خوب بود من نابود بودم😁

طبیعی ها مگه از سزارین ها جدا نیستن؟آخه منم سز بودم،اما جیغ و اینا اصلا نشنیدم

منم دقیقا حس وحال شمارودارم انقد صدای جیغ شنیده بودم ک فشارم افتاده بود دست وپام یخ شده بود ، انقدترسیده بودم اومدن ازم خون بگیرن برا ازمایش رگ نداشتم هیچی پیدا نمیکردن
هنوزم از بخش زایمان میترسم

عزیزم از چی میترسی دیگه توکه قرار نیست اون دردهارو‌بکشی و اون جیغ هارو بزنی به دکترت بگو داروی استرس بهت بده یا بیمارستانت رو عوض کن چون کلا برا منم طبیعی ها یه طبقه بودن سزارینت یه طبقه دیگه

سوال های مرتبط

مامان امیرعباس یاسین مامان امیرعباس یاسین ۴ سالگی
تجربه 2
هیچی دیگه ساعت 9شب رسیدم‌بیمارستان مدارکمو دادم ماما اونجا معاینه‌ ام کردم‌ دیگه بستریم کردن بعد اومدن آمپول فشار زدن وقتی رسیدم شام نخورده بودم ‌از وقت شام گذشته بود کارکنان بیمارستان گفت شما شام خوردی گفتم نه برام آوردن بعد دیگه دردام زیاد شد پنج‌دقیقه پنج دقیقه میومد سراغم دیگه هیچی گفتن دوست داری کی پیشت باشه مادر شوهرت یا همسرت منم با همسرم راحت بودم ‌چون همسرم خیلی کمکم کرد میبردم حموم کمرمو با آب گرم ماساژ میداد دردام کمتر میشد هیچی خواهر دیگه تا صبح نخوابیدم بیدار بود درد می‌گرفتم که پنج سانت شدم ماما یه گازی بهم داد که اسمش گاز لبخنده خیلی حالمو‌خوب میکرد از اپیدورال که پسر اولم انجام دادم خیلی بهتر بود مثل ماسک اکسیژن میزاشتم جلو دهنم که باهاش آروم میشد موقع دردام بعد دکترم بنده خدا خیلی دکتر خوبی بود شماره شو بهم داد هر موقع حالم بد شد زنگ بزنم بهش منم ساعت شش صبح دردام وحشتناک شد به شوهرم گفت محمد حالم بده خواهش میکنم به دکتر زنگ بزن بیاد منو سزارین کنه شوهرم می‌گفت صبا زشته بنده خدا خوابن منم همینجور اشک میرختم آخرش ساعت هفت صبح خودم رنگ زدم به دکتر گفتم خانوم دکتر خواهش میکنم بیا منو سزارین کن حالم بده هی بنده خدا مگفت صبا خوب داره میری جلو دیگه چیزی نمونده زایمان کنی فسقل قشنگتو بغل بگیریا قوی باش تو نصف راه رفتی باهاش حرف زدم آروم شدم🤧
مامان اوا جون😍😍 مامان اوا جون😍😍 ۴ سالگی
سلام مامانا ابجی من .بارداره و نزدیک ماه های اخرش هست زایمان اولش هفت سال پیش بوده که طبیعی هم بود بعد اون زایمان خالا دکترا گفتن علتش ترس شدید و شوک های زایمان بود خون تو سرش لخته شده بود و یه مدت ایسیو بستری بود و تا یه مدت تحت نظر پزشک مغز واعصاب بود تا بهتر شد و پزشک گف حداقل دو سال باردار نشه و بعد کلی دوندگی و تنبلی تخمدان پارسال باردار شد تیرماه زایمانش میفته از زایمان طبیعی هم خودش و هم ما براش میترسیم و نگرانیم نکنه دوباره اتفاق ها پیش بیاد میخواد سزارین بشه پیش چند پزشک مغز و اعصاب رفته گفتن باید طبیعی باشی و سزارین خون زیاد از دست میدی و اینا خطر مرگ داره اینارو به خود ابجیم گفته اونم استرس و وسواس حالش بد شد و میگه میترسم بمیرم دور از جونش ازش دورم و الانم نزدیک امتحانای پایان ترم دانشگاهم هست خیلی نگرانشم کسی تجربه چیزی داشته
یه امپرل دکتر زنان بهش داده بود که هر روز میزد امروز دکتر مغز و اعصاب گفته نیاز نبوده بزنی و اگه یهو قطع کنی خونریزی داخلی میکنی اصلا یه حرفا زدن بهش که من اینجا دارم سکته میکنم توروخدا دعا کنید هم خودش و هم بچش سالم باشن به حق فاطمه زهرا