۷ پاسخ

من که از تو بیمارستان هم تنها بودم حتی همسرم هم از ۷ صبح نیست تا۹ شب سر کاره
تک و تنها با دو تا بچه مدرسه ای دیگه دارم تلاش میکنم قیافم شبیه کارتون خوابها شده حسرت یه دوش به دلم مونده

منم همین بودم

عزیزم من بچم زردی گرفته الان بیمارستانه خودشم اولین بچمه تجربه ندارم نمیزارن همراه پیشم بمونه خیلی میترسم کارم شده گریه ، تو خونه هم بودم احساس میکردم نظم خونه بهم ریخته نمیتونم به همه ی کارام برسم میشستم گریه میکردم ، پسرمم شیرمو نمیخوره میگم شاید علتش به خاطر گریه و ناراحتی های مکرر خودمه که اونم دوست ندارم سینمو بگیره

اخی جان خوب میشی عادت میکنی ب تنهایی .دیگ از اینجا و از امروز تو برای خودت نیستی . یک مامان پر مسئولیت ک باید هر جور شده قوی بمونه و سرپا باروحیه خوب

پستونک بده بهش شاید دوسداره میک بزنه

عزیزم چون دورت شلوغ بوده اینجور حسی دارین عادت میکنی همه همینجورن

طبیعیه منم از بعد زایمانم کلا حال روحیم بده

سوال های مرتبط