مامان طاها مامان طاها ۱۰ ماهگی
حالا فردا شبش شوهرم میرسید بهم گفت چشمت روشن پاشو از اون شام خوشمزه هات درست کن بازم به سیاستت ادامه بده که داره شوهرت میاد گفتم حالا بیاد حلش میکنیم یه چیزی درست میکنیم گف رو حذف من حرف نیار پاشو شام درست کن
گفتم مامان جان من بلد نیسم نه برا شما نه برا شوهرم غذا درست کنم چرا منو انقد تو روداسی میزاری تا جوابتو بدم حالا جوابشو میدادم از ترسم دستامم میلرزید گف تو غلط کردی ببین چقد زبون داری خوبه دختر کسی نیسی همه خونه زندگیتو میشناسیم و کلی فحشم داد بیام بنویسم تا شب باید وقت بزارم حرفای اونو بگم اعصابم خورد بشه
دیدم ول کن نیس گفتم آره بلدم خودم نمیخام درست کنم چی از جون من میخای من دانش اموز تو نیسم هر طور دلت میخای باهام حرف بزنی من بخاطر آرش هیچی نمیگم بهتون وگرنه خیلی خوب زبون دارم گف تو اشتباه میکنی تو خونه من بهم زبون درازی می‌کنی اومدی من دق بدی از خونم برو بیرون که اگه سکته کنم به همه میگم خونمو ازت بگیرن به صدای مادر شوهرم برادرشوهرم که اون موقع۱۷ سالش بود یکیم ۱۴ سالش بود ولی کوچیکه بیرون نیومد
اومد گف چته داری دهن به دهن مامان میزاری اوردیم آدمت کردیم اینجوری جوابمونو میدی
گفتم تو دخالت نکن مامانت یکم اعصابش خورده آب بیار بخوره خوب میشه که همینو فهمیدم یه لگد محکم زد تو رون پام که افتادم زمین
حالا مادره میگف کاریش نداشته باش بزار خوب شم خودم قشنگ جوابش میدم این فهمیده داره آرش میاد این برنامه رو انداخته تا نفهمه زنش همه رو دو هفتست گشنه نگه داشته وااای چقد من بدبخت بودم اینجوری قضاوتم میکردن😭😭😭😭
°•●🖤‌‌‌‌‌‌‌●•° °•●🖤‌‌‌‌‌‌‌●•° قصد بارداری
مامان اهورا مامان اهورا هفته بیست‌وششم بارداری
مامان 🧸mahlin🧸 مامان 🧸mahlin🧸 ۶ ماهگی