مامان سامیار مامان سامیار هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان پسته مامان پسته ۳ ماهگی
مامان طاها مامان طاها ۱۰ ماهگی
تا صب دیر وقت از خواب پاشدم مادرشوهرم پدرشوهرم رفته بودن دکتر که دکتر ببینه شکمش عفونت کرده یا نه
شوهرم بهم گف میرم مرغ بگیرم واس ناهار یه چیزی درست کنیم منو پسرا تنها موندیم تو خونه
دید آرش خونه نیس بهترین فرصته برا خراب کردن من
خیلی ببخشید گفت بیا برو دسشویی رو تمیز کن میخام تمیز باشه بعد برم
گفتم من نمیتونم صبا گشنه باشم برم حالت تهوع میگیرم
کار من نیس شرمنده
گف تا ده دقیقه دسشویی رو میشوری محلش ندادم رفتم اشپزخونه صبونه که خورده بودن ظرفاشو جمع کنم
دید به حرفش ارزش نمیدم اومد گف فک نکن آرش تورو نگهت میدارع مث اون یکی التماس میکنی که طلاقت بده
حتی تو این خونه گفتم اینو دیگو خودمون میدونیم تو چرا انقد میسوزی لعنتی اونجور گفتم یه سیلی محکم زد صورتم انقد بد بود از دماغم خون اومد رفتم دستمال گرفتم جلوش گفتم ببین اون روز پامو زدی کبود کردی فحشم دادی چیزی نگفتم ولی اینو بزرگترت بیاد باید حل کنه به چه جراتی دس روم بلند کردی گف هیچ غلطی نمیتونی یکنی



که از ضربش از دماغم خون اومد