مامان سلین مامان سلین ۲ سالگی
مامان دوقلوها مامان دوقلوها روزهای ابتدایی تولد
خب بزارین منم از تجربه زایمانم بگم
من قرار بود ۱خرداد زایمانم باشه که دکترم گفت ۳۰بیا بیمارستان برای چکاپ و بستری شو تا یکم ۳۰ اردیبهشت که رفتم ازمایش و سنو و ضربان قلب بچه هارو که گرفتن دیدن ضربان قلبشون امده پایین و فوری ساعت ۲ فرستادم برای عمل لباس هام رو با لباس های اتاق عمل عوض کردم با کمک پرستار ها رفتم رو تخت عمل و دکتر بیهوشیم امد یکم باهام حرف زد و چندتا سوال پرسید بعد گفت پاهات رو دراز کن و تاجای که میتونی کمرت رو خم کن پرستارا دستام رو گرفتن و دکتر امپول رو زد تو کمرم با امپول احساس کردم پای سمت چپم دررفت با امپول دوم پای سمت راست یه حالت پرت شدن داشتن
بعد دوباره ومد چندتا سوال پرسید دکتر خودم امد و گفت اخر وقت زایمانت رسید از دستت راحت شیم با خنده
خیلی فضایی خوبی بود دکتر اهنگ میخوند و پرستارا هم همراهیش میکردن و اصلا خشک و بداخلاق نبودن
بعد یه پرده کشیدن رو پام و فقط تو تلویزیون بالا سرم میتونستم ببینم چه کار میکنن اول دخترم ایسان رو در اوردن و با اختلاف یک دقیقه آیهان پسرم هر دوتاشون رو انداخت رو سینم اما بعد از چهار پنج. دقیق گفت باید برن دستگاه بچه هارو که بردن تو سرمم امپول زدن که نمیدونم چی بود ولی بعد از دودقیقه بیهوش شدم و وقتی به هوش امدم تو اتاق بودم دردم کم کم داشت شروع میشد که امپول مسکن زدن ولی بازم بیحال بودم دوتا شیاف دیکلوفناک گذاشتم و حالم اوکی شد الان هم هر ۶ساعت دوتا شیاف میزارم و خداروشکر درد زیادی احساس نمیکنم
مامان هدیه خدا مامان هدیه خدا هفته بیستم بارداری