مامان طاها مامان طاها ۱۰ ماهگی
سلام ببخشید از همگی دیر دیر میزارم 🤕🤕
اون روز به کمک شوهرم البته کمک که نه کل کارارو شوهرم انجام داد منم همش دست پاش میپیچدم و یه زرشک پلو درست کرد با سالاد اینا هم همراهش بود
از خونه گرفته تا راه پله ها گردگیری همه جارو تمیز کردیم شوهرم گف فقط موند چایی تو چای دم کن منم برم نوشابه بگیرم
حالا خاستم ببینم آب به جوش اومده یا نه در سماور برداشتم بخارش دستمو سوزند یعنی انقد بی دست پا بودم 🤕
به شوهرم نگفتم که نگه چقد دست پا چلفتیم


خلاصه ظهر شد همه خونه جمع شده بودن بوی غذا تمیزی تو کل خونه پیچیده بود
پدرشوهرم برگشت گف خانوم دیدی من آدم شناسم عروسمون خیلی با سلیقست ببین چیکار را نکرده🤦🤦🤦🤦
اونم برگشت گفت
خب دختر خونست باید این کارارو بلد باشه مث من که از بچگی دنبال درس مشق نبوده و شاغل هم که نیس یه غذا پختنم بلد نباشه
بیچاره شوهرم واس اینکه منو سربلند کنه همه چیزو تو سفره با نظم خاصی چیده بود
غذارو مادرشوهرم کشید اورد معلوم بود تیرش به سنگ خورده بود فقط دو قاشق از غذاشو خورد تا ببینه میتونه ایرادی بگیره یا نه هیچی نگفت نه تشکری چیزی پاشد رفت خودشو با لبتابش مشغول کرد اما بقیه با لذت به به غذارو خوردند یه دست درد نکنه گفتند رفتند
منو شوهرم موندیم سر میز
اونم با خنده بهم چشمک زد

تا اونا رفتن کلی برام غذا کشید گف بشین بخور
من آروم اروم سفره رو جمع میکنم
دستم میسوخت اصلا میل به غذا نداشتم
مادرشوهرم اومد دید شوهرم داره بشقابارو جمع می‌کنه
با صدای بلند بهش خندید گفت آرش دیگه چه کارا بلدی تو
یکم از پدرت یاد بگیر بیشتر از ۳۰ سالع همش خورده خوابیده فوقش من خونه نباشم پاشه کاراشو بکنه
بیا برو بیرون تا ازچشمم نیوفتادی اینقد زن ذلیل نباش
مامان هامین مامان هامین ۳ سالگی