مامان 🍼DeLvIN👼🏻 مامان 🍼DeLvIN👼🏻 هفته پنجم بارداری
مامان نورا خانم مامان نورا خانم روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین تو بیمارستان اریا اهواز
پارت ۲
خب بعد از بی حسی من یکم احساس نفس تنگی داشتم که گفتن بخاطر استرسه و چیزی نیست و اکسیژن برام گذاشتن. جو اتاق عمل واقعا شاد بود شعر میخوندن و بگو و بخند بود که خب خوبه. همه چیز خیلی سریع تر از انتظار من پیش رفت تا به خودم اومدم دیدم خانم دکتر یه بسم الله گفت و صدای گریه بچمو شنیدم که خب اونجا خیلی استرسم انگار بیشتر شد. همه شروع کردن به تبریک گفتن و بچه رو اوردن پیشم یکم کنار صورتم نگهش داشتن و با دیدنش واقعا دیگه خودمو فراموش کردم انگار دیگه نمیدونستم داره چی میشه. همینطور ک دراز کشیده بودم و پرده جلوم بود ولی صداهارو میشنیدم با اینکه سعی میکردن اروم صحبت کنن ولی متوجه شدم که یه نفر به دکتر گفت بچه خوب نفس نمیکشه و اونجا بود که خیلی نگران شدم ولی دکتر انقدر با آرامش و خوب برخورد کردن و چک کردن بچه رو و گفتن مشکلی نیست تازه به دنیا اومده بهش فرصت بدین. یکم گریه میکرد و یکم اروم میشد و اینجا بود که من خیلی نگران شدمم