مامان مینو مامان مینو ۱ سالگی
خب خلاصه ک منم جاری دار شدم 😂🤗 پنجشنبه مراسم بله برونشون بود. منم تصمیمم بود مثل مهمان برم بیام ولی گفتم اگر نرم ب خودم نرسم میگن از همین اول مخاد جاری بازی در بیاره خلاصه ک رفتم آرایشگاه ی مکاپ شینیون کردم لباسم از قبل داشتم پوشیدم رفتم یکم زودتر رفتیم ما خونشون همین ک وارد شدیم پدر شوهرم ک میشه دایی م نگا کرد با نگاهش فهمیدم گفت چخبرههه اینقدر آرایش 😂😂منم حالت کلاس گذاشتن صورتمو اونور کردم خندیدم شوهرم رفت رو مبل نشست دخترمم دست مامانمم بود منم نفر سوم وارد شده بودم. داشت فکر میکردم کجا برم بشینم ک دایی م گفت برو تو اون اتاق عروس اونجاست داشتم میرفتم نیم نگاه ب زن دایی م (مادر شوهر) انداختم انگار تو ک و ن ش عروسی بود دیده بود من اینقدر ب خودم رسیدم 😂😂😂در زدم رفتم تو اتاق گ مادر عروسخواهرش خود عروس داشتن کاراشون میکردن تازه از آرایشگاه برگشته بودم دیگع جاریم گفت بیا گوشواره و گردن بندم وصل کن وصل کردیم خلاصه دیگه وارد بحث آهنگ ها شدیم ک چطوری بزاریم اینا
دیگه رفتیم تو پذیرایی و رو مبل کنار هم نشستیم تا مهمان ها کم کم اومدن و ماهم چند تا عکس گرفتیم دیگه خلاصه رقصیدیمو اینا دیگه کم کم حوصلم سر رفت رفتم ی گوشه نشستم
پذیرایی هم من کردم رانی بود با شیرینی
دیگه تا ساعت چهار پنج غروب اونجا بودیم همه ک رفتن دیگه مام اومدیم ولی دایی زن دایی داماد یکم بعدتر از ما اومدن. اینم جاری دار شدن من


تا امروز ک اومدن خونه مامانم واسه دیدن دیگع رسم داریم بعد مراسم میریم خونه بزرگ های فامیل اونا داماد رو برده بودن خونه مادر بزرگ دختره باز اومده بودن اینجا دیدن مادر بزرگ من
مامان ایرمان👶🏻 مامان ایرمان👶🏻 هفته چهلم بارداری
مامان شایلی مامان شایلی ۴ ماهگی
مامان سلنا مامان سلنا ۱۳ ماهگی