مامان baby مامان baby ۶ ماهگی
مامان دخترم مامان دخترم ۱ سالگی
مامان شما بگید چکار کنم من دوهفته پیش رفتم با داداشم اینا مسافرت داداش بزرگم وداداش کوچیکم ومامانم اینا بودن.بعد من بچم کوچیکه همش میرفت بالکن پله هم خطرناک بود خلاصه خیلی اذیتم کرد منم همش دنبالش بودم.شهرستان خودمون بود خونه داریم اونجا.بعد این زن داداش کوچیکم دیدم شب داره ب یکی پیام میده تا ۲ شب.دیدم صبح اخلاق داداشم برگشته همس چقولی منو کرده گفته این یعنی من اصلا تو اشپزخونه نمیره و.... اخه داداشم صبح بهش گفت بشین تو کاری نکن بعد داداش بزرگم میگه چرا این حرفو زدی گفته خواهرمون چرا نمیره اصن تو اشپزخونه من فهمیدم اینو زنش پر کرده چون داداش من اصلا چند روز خونه نبودن میرفتن باغمون چیدن میوه و... هر صبح پرش میکرد با ما بحثش میشد فتنه عوضی چشمشم شدید شوره.بعدم داداشم از کجا میدونست بعدم این فقط جارو میزد وزن داداش بزرگم همش کار میکرد من مواظب بچه اونام بودم ک پله ها نرن،بعدم دخترش ۴ سالشه مشت زد تو دهن بچه من پر خون شد بعد برگشته میگه دمت گرم خوب زدی بازم بزن،منم گفتم خاک تو سرت جای این تربیتش کن و کلی فحشش دادم و دعوام شد باهاش.قشنگ معلوم بود خودش یاد میده بچه منو بزنه.بعدم داداشم با زنش سوار ماشینشون شدن وتنها برگشتن.شما بودید چکار میکردید باهاش منکه دیگه بلوکش کردم جفتشون رو قطع رابطه همیشگی
تازه اینم بگم بابام ک فوت شد هیچ کدوم از خانواده وفامیلاش وحتی خودش هم تو مراسمات پدر من نبودن.میگفت بچه دوماهه داشتم نتونستم بیام بعد یه ماه بعد مادر زن داداشش فوت شد رفت همه مراسماتشون.خیلی ذاتش کثیفه
ناعی ناعی قصد بارداری