مامان ریزه میزه☺ مامان ریزه میزه☺ ۹ ماهگی
فردا چندمه؟؟؟؟؟
مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ سالگی
سلام خوبید میگم بعد واکسن ۱۸ ماهگی  بچه های شما هم یهو بدنشون میلرزید؟
ماهلین صبح واکسن زد الان هر دفعه ای بدنش میلرزون انگار دیدید یهو سردمون‌ میشه اون طوری
سارا سارا قصد بارداری
۴ روز مونده تا پریودم
دست چپم از صبح خیلی درد میکنه
ظهر پرانول خوردم ی کم بهتر شدم ، بازم دردش زیاد شده
اصلا دلم هم نمیخواد چیزی بخورم
خیلی ازدیشب دلم گرفته
یعنی این ماه هم باردار نشدم ؟ 😔
مامان nini💙 مامان nini💙 هفته بیست‌وپنجم بارداری
امروز همش حالم بهم میخوره چکار کنم؟
مامان کُپل مامان مامان کُپل مامان ۱ سالگی
سلام خانوما کسی دستگاه بخور سرد کوزه ای داره ی سوال دارم
مامان فنچول مامان فنچول ۱۴ ماهگی
بچه ها هندونه رنگ مدفوع بچه رو قرمز میکنه
مامان آريشاه مامان آريشاه ۵ ماهگی
من از وقتى زايمان كردم كشاله رون و بيكينيم تيره شده و نميره چيكار كنم😓
مامان فندوق مامان فندوق روزهای ابتدایی تولد
خانما یه سوال دارم اگه نی نی در روز دوبار بآلابیاره شیر رو مشکلی هست یانه
بعضیا میگن اضافی هست و اگه با بچه استفراغ بیوفته چاقش میکنه راسته یانه؟
مامان آلپ ارسلان💙 مامان آلپ ارسلان💙 روزهای ابتدایی تولد
برای رفع زردی نوزاد چیکار کردید ؟تو سه روزگی19بود دو روز تو دستگاه تو بیمارستان بستری شد زردیش اومد6مرخص شد دیروز بردم بهداشت برا مراقبت گفتن زردی داره از قیافش معلومه بردم تست خون دادم دیدم 13/5شده زردیش از دیروز تموم راههای طب سنتی رو امتحان کردم ،نمیدونم دیگه چیکار کنم باید پس فردا دوباره تست بدم
مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👼🏻🩵 مامان 𝙆𝙞𝙖𝙣👼🏻🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه۱( زایمان طبیعی و سزارین):🙂🖤
روز شنبه ساعت ۷صبح بیدار شدم که برم تریاژ مامایی برای بستری رفتم اونجا با خوشحالی بستریم کنن یه نوار قلب گرفتن و معاینه شدم بهش گفتم چند سانتم گفت هنوز دو سانتی گفتم وای چیکار کنم میگه نگران نباش بستریت میکنن ۴۰هفته و شش روز بودم اونجا یه چند تا سوال پرسید بیماری خاصی چیزی نداری گفتم نه بعد زنگ زد اونجا به یه خانمی گفت ویلچر بیارین ببرین برا زایمان طبیعی خیلی خوشحال با ذوق و شوق داشتن منو میبردن شوهرم دستم گرفته بود یکم استرس داشتم مامانمم بود بردن منو زایشگاه نزاشتن با شوهرم خدافظی کنم بردن منو داخل یه اتاقی بهم لباس دادن یه دختر دانشجو اومد لباس بهم داد بهم گفت بگیر اینو بپوش پوشیدم ساعت ۹صبح شده بود یه اتاق بود که اونجا قرار بود زایمان کنم گفت برو رو تخت نوار قلب بگیرم نوار قلب بهم وصل کردن از ساعت ۹صبح تا ۱۲و نیم بهم وصل بود دیدم دکتر با پنج تا دانشجو دوتا پسر سه دختر اومدن دکتر اومد جلو اون دوتا پسر منو میخاست معاینه کنه گفتم تورو خدا نکنین من نمیزارم خیلی زشت بود اصلا حالم بد شد دیگ بود بزنم زیر گریه ساعت ۱شد برام ناهار اوردن سوپ بود مزه گندی میداد
ادامش تاپیک بعد...