مامان SePeHr🐥🌟 مامان SePeHr🐥🌟 ۲ سالگی
۲۴_انقد روزام سخت میگذشت ک حد نداشت دیگ دوسنداشتم باکسی صجبت گنم خودشم گ کنارم نبود باهام حرف بزنه دردودل کنه همشم این خدمت لعنتی باعث بود مامانم میگف اون عرضه نداره خوشبختت کنه ولش کن من براتو ارزوها دارم.میگف اونا سطحشون پایینه راستم میگف.گاهی از تلفن عمومی های قزوین زنگ میزد صدامو میشنید . یبار دم عید مارفتیم تهران ولی اون اومد مرخصی، باگوشی بهم پیام میدادیم ک من توهمون تهران توخونه خالم جالم بدشد. رفتیم بیمارستان معده درد شدید و تهوع ازهمون موقع موند روم. تاهمین الانم دارمش.
توپیاما بهش گفتم حالم بده ولی دیدم بدترنگران شد انقد نکش شده بود،دیگ مخش نمیکشید انقد پیام داده بود اخرسر مامانم جوابشو داده بود و دعواش کرده بود. گفته یود چی ازجون دخترمن میخای مریضش کردی خانوادت اینو میگن اونو میگن،، اونم گفته بود من میرم پشت سرمم نگا نمیکنم
چنروز بعد خودم بهش زنگ زدم و از نگرانی درش اوردم گفتم نباید بامامانم حرف میزدی . گف طاقت تدارم دیگ میام خاستگاری .
مامان جوجه طلایی🐣💚 مامان جوجه طلایی🐣💚 ۲ سالگی
مامان پارسا مامان پارسا ۲ سالگی
مامان تودلی مامان تودلی هفته نوزدهم بارداری