مامان SePeHr🐥🌟 مامان SePeHr🐥🌟 ۲ سالگی
۸_گاهی وقتا میگفت دیونم نکن موهاتو بزار تو منم فقط میخندیدم.ماه محرم اون عزاداری میکرد من نگاش میکردم دوستم بهارم بایکی دوست بود ب اسم وحید .وحیدم کنارش یود ی دوست دیگ داشتم ب اسم زینب با مقداد دوست شد . وما شدیم ی اکیپ. مقدادو محمد صمیمی تربودن . ما سه تا دوست هم هم کلاسی یودیم افسوس ک هیچ کدوم ب عشقمون نرسیدیم💔 .تیپش همیشه مشکی بود دلش شکسته بود خیلی ناراحتوناامید یود همیشه اما بخاطر من میخندید. گاهیم فاز میگرفت میگفت ترو ب من نمیدن . گفت گاهی خیلی کم عرق میخورم منم مشکل نداشم اهل دود و دم هم نیود‌.گاهی وقتا مامانم نبود از تلفن خونه باهاش حرف میزدم . هروقتیم زنگ میزدم ساعت باشگاهش بود و هیجوقتم نمیرفت میگفت مهم تویی تو یبار زنگ زدی ، باشکاه همیشه هست . ولش کن. عید۸۹شد من لباسمو توسی خریدم، ب اونم گفتم باید توسی بخری گفت من شلوارپارچه ای نمیتونم ازتنم درارم. دید ناراحت میشم رفت خرید و تنش کرد
همیشه وسط حرف زدنامون میگفت دوستت دارم داد میزد . قبلنم گفتم همیشه خیلی یهویی بهم میگف احوال بیزیم دیلبر🙃💔🥺