مامان گوگول مگول ها🎀 مامان گوگول مگول ها🎀 ۱۶ ماهگی
مامان 00000000000 مامان 00000000000 ۲ سالگی
در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛
-آقا این بسته نون چند؟
فروشنده با بی حوصلگی گفت :
هزار و پونصد تومن پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده کرد و گفت: نمیشه کمتر حساب کنی؟!!

توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم؛
نه نمیشه!!
دوره گرد پیر مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد!
درونم چیزی فروریخت....
هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم. از
نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم
یه لحظه به خودم اومدم باید کاری میکردم
این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا
بود!
به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون
پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که
انگار همه ی دنیا توی دستاشه
چه حس قشنگی بود .....
اون روز گذشت .....
شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه هفت، هشت ساله با یه لبخند
دلنشین به سمتم اومد؛
و گفت ، ازم گل میخری؟
این که شنیدم
با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟
شاخه ای دو هزار تومن!
نه نمیشه!!
داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی
با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم.
اشکال نداره یه شاخه گل مهمون من باشید!!
بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
یه شاخه گل مهمون من باش!!
مامان lin🌙 مامان lin🌙 ۱ سالگی