مامان ستاره مامان ستاره ۴ سالگی
شوهر بیشرفم سر بی اعتناییهاش به زندگیمون وچسبیدن به قناری بازی وتفریحات دوران مجردیش دعوامون شده بود بیشعور برداشت گوشیمو برده معلوم نیست کجا هرچیم نیگم بیار نمیاورد گفت سربرج طلاق دیگه ام نمیدم ! چندشب قبلم صدا دعوا فرستاده بود به باجناق حالا خمون اومد میانجی گری کرد بازم قبول نکرد گوشیمو بده گفت تایه هفته صبر کنه بامن کاری نداشته باشته طرفمم نیاد گوشی ام بی گوشی حالا الان یهو دلم خواست برم بوس وبغلش کنم بچه ها خوابیدن رفتم هیلی محترمانه اول عذرخواهی کردم بعد گفتم بخشید ولی توهم نقصری خلاصه چندتابوسشم کردم اونم بوس هشک میکرد ولی یه کلمه همه جواب حرفامو نداد عین دیوار برخورد کرد اومدم سرجام روتخت خوابیدم بی احساس یه نگفت بیا پیشم بخواب خودش نیومد روتخت تواتاق دیگه خوابیده بود نامرد مثل ادمم رفتم طرفش باز ازخرشیطون پیاده نشد گفتم بیا خوب باشیم بدبودن سخته!
ولی عین سنگ برخورد کرد!
اون لحظه سبک شدم عذر خواهی کردم ولی بعدش که اومدم بخوابم روتخت اونم نیومد سرجاش خیلی حس بدی بهم دست داد پشیمون شدم!
مامان کاملیاو کیاشاه مامان کاملیاو کیاشاه ۳ سالگی