مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامان ارمین مامان ارمین ۴ سالگی
مامان عشقام مامان عشقام ۵ سالگی
یکم دردودل
ما اینجورییم که چندروز کلا همسرم سرکاره چندروز سرکارنیست و اون چندروز که سرکارنیستم کلا میریم خونه مادرشوهرم میمونیم چون پدرشوهرم مریضه و هیچ راهی نیست که نرم میگه نمیتونم نرم و یا تنهابرم پس کی شمارو ببینم بنابراین اون چندروز که خونممم و تمام مسئولیت های زندگی بادوتا بچه پشت هم باخودمه و از خانوادمم دورم تک تنها رحمم اغتادگی پیدا کرده خودم ۴۳کیلو شدم خونه مادرشوهرمم خودش یه پروژه دیگهی که بخوام بگم طول میکشه اونجا بدتر یه ثانیه استراحتم ندارم بعداز ۷سال جور شد یه سفر رفتیم بماند اونجاهم چقدر اذیت شدم بعد خوردم زمین از چندتا پله هم زانوهام هم ارنجم کبود شد برگشتنی هم بچهاتوماشین رو دستوپام خپابیدنونگه داشتنشون کوفتم کرده بود اومدم خونه جنازه بودم دقیقا روز اول پریودی بعد یکی دوروزی اینطوری گذشت که فقط تونستم بپزم بخورن جمع کنم به کارای دیگه نرسیدم بعدشم شوهرم گفت برو دندونتو بکش بیمه داره تموم میشه وقتش رفتم کشیدم تموم سرم و گلومو همه مام درد میکنه بدترین چیز اینه که یه مادر نتونه به کاراش برسه حس میکنم افسار زندگی تو این چندروز کامل از دستم دراومده یه عاااالمه لباس نشسته دارم کلا خونه وضعی شده چندروز دیگهم مدرسه دخترمه مثلا میخواستم تا مهر امسال خونه تکونی کنم اما نالا وضعی دارم که نگو شدیدا به کمک احتیاج دارم یه چندروز فقط به غذادرست کردنو جمع کردن فقط وقت بذاری خونه نابود میشه چقدر شغلمون سخته