مامان حسین جان مامان حسین جان ۴ سالگی
مامان سید اهورا..آیه مامان سید اهورا..آیه ۴ سالگی
مامان مش ماشالله مامان مش ماشالله ۳ سالگی
تو ماشین بودیم حسابی گریه کردم از این ابرو ریزی ک راه انداخته دلم میخواست جرش بوم متنفر بودم ازش
هعی تندتند زنگ میزد
منم گریه میکردم هق هق ریحانه گوشیمو گرف جواب داد گف چی میگی زرت و زرت زنگ میزنی
خوبه ج نمیده اینقد زنگ میزنی جج میداد چیکار میکردی
دوباره ک ج داد داستان درست کردی آبروشون بردی ابدیت زنگ زده هرچی از دهنش در اومده بهش گفته اشکام در آوردی
اونم هعی از اونور داد میزد زر نزن گوشیو بده ب خودش
داد میزد ها
تهش گف آدرس بده ببینم کجایین بیام اون پسره ی بی ناموسی ک امشب داشت داستان عاشقی برای عاطفه میخوندو پارش کنم
این دخترعموم اینقد نترس بود گف بیا اینجا رسیدی بیا شهرک تو شهرک فامیلمون بگی همه می‌شناسن آدرس میدن بهت

بعدم قط کرد منم بیشتر اشکام رفت گفتمممم رواااانی چرا آدرس دادی گف کون این حرفارو نداره فک کردی اسکول پاشه این همه راه بیاد واس دلی ک باهاش نیست منظورش دل من بود
دیدم راست میگ بی خیال شدم
ب فکره حرفای بد زهراام بودم ک چقد باحرفاش ناراحتم کرد
ریحانه بغلم کرد و بوسید و گف آجی گلم نگران نباش درست میشه تو فقد بگو بخند بی دنیا باش
گفتم اوهوم قضیه ی سجادم ک براش تعریف کرده بودم اونم با رضا دعواش شد ک چرا ب سجاد هیچی نگفته و از این حرفا
مامان محمدطاها مامان محمدطاها ۳ سالگی