مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ سالگی
آه آه بعضی مادرا رو درک نمیکنم چجور ادمین من حتی ب این فکر نمی‌کنم مهدیار بزرگ بشه برام ی لیوان آب بیاره بعد این مادر شوهر من از ۵ سالگی شوهر منو فرستاده سر کار دور از خودش و خانواده الان هر دفعه زنگ میزنه فقط پول میخاد پول برا احوال کردن ن فقط پول میخاد ب من محل سگ نمیده وقتی پول میخاد احوال من و مهدیار میپرسه من چیزی ب خواهرشوهرم و کسی نمیگم چی میخوام بخرم و چی خریدم وچند ولی این شوهرم حتی قراره ۵ سال آینده قسطی شاید ی تلوزیون بخریمم ب آبجی و خانوادش میگه اونام تا ببینن ما ی چی خریدیم پول میخان ک من سر پسرم حق دارم من مادرم ووووو پسرم باید این کارو بکنه من چند وقتی ی النگو خریدم قایم کرده بودم کسی خبر نداشت تا این ک خواهر شوهرمم النگو خرید شوهرم رفت کف دست خانوادش گذاشت منم برا زنم النگو خریدم الان امشب زنگ زده پول بده میخام برم عروسی داییت شهرستان داییش این زن سومیه ک گرفته دوتا قبلیا مردن ۵ تا بچه داره چ لزومی داره بره وقتی پول نداره دوما اون دیگه زن سومشه بهتر من و تو بلده چیکار کنه سوما چراتو باید خرج سفرشو بدی میگه داداشه ذوق داره ببینه زن داداششو خب منم ذوق دارم عین گاو پول خرج کنم منم ذوق دارم طلا بخرم باکمم نباشه ک پول از کجا میاد تا ک چس قرون دستش میاد این مگسا گرد شیرینی پیداشون میشه من کار ندارم خرج دوا دکتر ی دست لباسشو بده اونم زاییددش اما ن دیگه اینقد ولخرجی وقتی خودمون خونه جواب کرده بقیه پسراش پس چی شوهرش پ چیکارس