مامان اسراء مامان اسراء ۴ سالگی
نمیدونم اینقد دل من میشکنه خدا نمیبنه موقعی عروس شدم خواهرشوهرم همیشه سرکوفت کار نکردن رفیق بازی معتادی شوهرمو به من میزد میگفت زبون نداری من اگه عروس بشم فلان میکنم منم چون پشت پناهی نداشتم مجبور بودم تحمل کنم تا گذشت پارسال عروس شد شوهرمنم ترک کرد حالا شوهر اون درکل خوشتبپ ازون ادمهایی که اگه نداشته باشه هم جوری خودشو میبره بالا که فکر میکنی پولداره مردمی خوش زبان ولی منم همیشه باید سرم پایین باشه حالا که ترک کرده رفته عرق خوری شبی پدرشوهرم خونمون بود یدفعه شوهرم اومد مشخص بود حال درستی نداره ریزه میزه است یه ریشم گذاشنه اومده تا گردنش ظاهرشو خیلی بد کرده پدرشوهرمم گفت این چه وضعشه ازچاه دراومدی افتادی تو چاله برو ریشتو بزن به خودت برس عرق سیگار فایده نداره بعدم رفت صدبار بهش گفتم برو این ریشو بزن اصلا گوش نمیده خسته شدم دلم میخواد اینهمه حرف نشونم باورتون میشه دیگه دلم نمیخواد کسی بیاد خونمون به خاطر کارا رفتارای این ریشی که گذاشته😭😭😭